زنداداشته
ما سالی یکبار میریم شهر مادرشوهرم چون دوریم
هر دفعه تارسیدیم میگه کی میرید؟
دفعه آخر دو روزه بر گشتیم
مدام هم میگفت زود جمع و حور کنید من پنجشنبه باید برم عیادت مادرشوعر دخترم
فقط یکروزش راه بود بخدا
بعد یکماه و نیم تازه پریشب شنیدم تلفنی به همسرم میگفت
ایندفعه زود رفتین ازمن سیر شدی پسرم....😶
آره شاید فردا بهش بگم آخه اونا هر وقت دلشون بخوان می‌مونن ممکنه اصلاً هفته دو شب بیان خونه من ولی من دعوتیم شاید چهار ماه یه بار برم که همیشه هم قبل از اینکه برسم تعیین می‌کنه که ما فلان ساعت می‌خوایم بریم پاشو بیا خودمون برتون می‌گردونیم
ببین اینجورییم تو فامیل که همه ناراحتن چرا کم میای خونمون آدم دعوتی که خیلی بیرون رفتن سخته واسش همه میان خونه ما انگار خونه مادربزرگه بعد به همه میگم چون بچه کوچیک دارم سختمه اومدن شما بیاید خونمون بشینید اصلاً آدم آویزونی نیستم
من بودم به هیچ عنوان قبول نمیکردم.تمام
نرو وقتی مهمون دعوت میکنیم دیگه ساعت خروج ونیزیان تعیین نمیکنه
