بچه ها ، ما طبقه بالاشونیم
عروسی که میخواستیم بکنیم با منت و زور بهمون دادن ، گفتن فقط پنج سال ، الان هفت سال شده ، سه ماه پیش پدر شوهرم یه دعوای الکی با من راه انداخت و خیلی بهم بی احترامی کرد ، بهونه درست کرد که بلند شیم درواقع ، تو این اتفاق بچم خیلی ترسید ، کلا خیلی آسیب دیدیم ، بعد سه ماه یکم بهتریم ، تو این سه ماه دنبال جور کردن پول پیش و گشتن خونه بودیم
بچه ها دستش به دهنش میرسه شوهر منم بهش کمک میکنه خدایی مشکل مالی ندارن ، خیلی ناراحتم واقعا ، اخه مگه بچشون نیست؟ کمم که نمیزاشت براشون ، نمیدونم چطوری با یه بچه کوچیک ۲۰ ماهه اینجور کردن باهامون
خیلی ناراحتم خیلی ،یهو بی دلیل باهام بد شدن و دعوا راه انداختن بعد فک کن برای اینکه کامل جدی باشه زنگ زد بابامم بیاد ، جلو اونم باهام دعوا کرد که من بخوامم دیگه نتونم بمونم اونجا
هیچی دیگه الان سه ماهه رفت و امد نداریم اصلا ، به شوهرم میگم تا زندم نمیخوام نه خودم نه بچم ببینه اینارو ، میگه بچه بزرگ میشه میره میگم نمیزارم به خدا
باورم نمیشه این اتفاق افتاده ، ما هیچ مشکلی نداشتیم باهم، هیچی
از یه طرف خوش حالم مستقل میشیم دور میشیم
ولی از طرفی چون یهویی شد امادگی نداشتیم ، پول پیشمون کم بود ، خونه خوبی نتونستیم بگیریم
به نظرتون وقتی بریم واقعا حالم بهتر میشه؟