2777
2789
عنوان

بدترین خاطره

305 بازدید | 18 پست

سلام دوستان من رفتم مانتو بخرم .داخل اتاق تعویض لباس درب قفل شده بود خیلی ترسیدم که بعد متوجه شدم درب گیر داره ولی اول فکر کردم افکار شیطانی داره.شما هم بگین.

لااقل به خوابم که می آیی با آغوشت بیا

بدترین خاطره ت اینه؟

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خاطرات بد من، دیدن مرگ دیگرانه

داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.

بدترین خاطرات من مربوط ب ۱۵ سالگیم بود رفتم تو ی شهری دیگه مسافرت بعد تو پارک خواستم برم دسشویی از قضا سر دروردوی ننوشته بود زنونه یا مردونه یهو منم دسشوییم میومد وارد شدم از قضا عاقلی کردم همه دسشویی هارو دیدم قفل ندارن از داخل جز یکی تا وارد شدم یهو دیدم صدای کلی پسر لات لوت وارد دسشویی شدن از قضا فضای دسشویی بزرگ و من اینقد ترسیدم گفتم اگه بیام بیرون خدایی دستم میزنن بدبخت وبیچاره میشم دیدم مست خوشحال داد فریاد میکردن یهو دستم ب دهنم گرفتم ک صدام نره بیرون یهو مامانم ب دادم رسید از بیرون کلی صدام کرد تا صداش شنیدم عین جت از دسشویی امدم بیرون فرار و پسرا با تعجب نگام کردن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792