دیروز ساعت ۴ یهو کل خانوادش (۱۸نفر) خودشون بزور خودشون رو دعوت کردن شام خونه ما
کل کارام رو خودم کردم از پختن غذا و سالاد و شستن میوه ها و آماده کردن ظرف و جارو و گردگیری یعنی له شدم
بعد گوشی شوهرم قدیمیه برای خودش گوشی نمیخوره همه میدونن سالهاست از گوشی من برای نت کردی استفاده میکنه
مهمونا رفتن نشست پای گوشی
منم دوست داشتم کمی نت گردی کنم خستگیم دربره بخوابم. اما چیزی نگفتم تا کارش تموم بشه من بردارم.
حدود ۲ ساعت حال کرد. بعد رفت مسواک بزنه من فکر کردم کارش تموم شده. برداشتم گذاشتم کنار بالشم. اما چون داشتم میوه پوست میکردم واسه خودم، دست نگرفتم تا میوه بخورم گوشیمو برای ذخیره باطری گذاشتم حالت پرواز
اومد گفت گوشیو بده. گفتم نوبت منه دیگه، با مهربونی
هی گفت بده بده. بعد با گوشی خودش زنگ زد به مال من. اونم همس میگفت امکان پذیر نمیباشد. برداشته گوشی خودش رو گذاشته رو بلندگو، گرفته جلوی گوش بچه ۲ سالم که خوابیده بود کنارم، هی میگفت امکان پذیر نمیباشد،بلند بلند ، تا بچه بیدار بشه. منم گفتم پدر نیستی دادم بهش
گفتم اگه من این کارو میکردم چه فکری درباره من میکردی، گفت فکر نمیکردم، لهت میکردم
بچه ها من دارم مطالعه میکنم دوره میبینم اما این مرد بجای تشکر از مهمون نوازی من 😔😔😔