شش سال قبل سر جریاناتی خواهر کلی حرف بارم کرد الان اون فراموش کرده برو بیاش خونمون سرجاشه همش میگه چرا تو نمیای خونم بمونی از این گلایه ها نمیدونه تو این شش سال چه شبایی بخاطر حرفاش تا صبح گریه کردم
کاش میتونستم بهش بگم دوست ندارم بیای خونم ده دوازده روز بمونی و خوش بگذرونی