واقعا با تاپیک های قبلی ذهنیت بدی از من تو ذهنتون دارین ولی باید منو ببینید تا بفهمید چه آدمی هستم خیلی ساکت و آرومم.
این دوستامم خیلی نمیبینمشون گاهی زنگ میزنن دیت صبحانه بزاریم یا بریم کافه در همین حد..
بعد دیشب اینا به من زنگ زدن گفتن بهم ماشین داری دنبال ما بیا تا بریم رستوران منم گفتم پر پر هستم حالم خوب نیست . خیلی اصرار کردن رفتم دنبالشون سه نفر بودن بعد که رفتیم رستوران اصلا انگار اینا از قبل با همدیگه هماهنگ کرده بودن که منو بکوبن. اونجا که رفتیم شام خوردیم تموم شد گارسونه باهاشون شوخی میکرد آقا اینا هم بر می داشتن با شوخی منو خرد میکردن جلوی گارسونه کامل با شوخی انگار داشتن حسادتشونو و عقده هاشونو میگفتن وای من اونجا چاقو بهم میزدن خونم در نمیومد منم واقعا خیلی دل نازکم و سریع عصبانی میشم .. اونجا خودمو خیلی کنترل کردم که نزنم زیر گریه!!!!
خیلی از اینکه ناراحت شدم نشون ندادم اومدم خونه همینکه رفتم تو اتاق بلند بلند زدم زیر گریه و جیغ میزدم حتی لباس هامم در نیاوردم با لباس های بیرونم نشستم فقط گریه کردن دوساعت تمام فقط گریه کردم صبح هم دیدم یکیشون پیام داده که ما دوستیم از شوخی هامون اصلا ناراحت نشو چون دیشب احساس کردیم ناراحت شدی
منم واقعاااااا عصبانی بودم بهش گفتم نه شما سگ کی باشید که بخوام ناراحت باشم با چند شکلک خنده..
که اوناهم بفهمن شوخی هم حد و مرزی داره اگه بخوان اونا شوخی کنن منم بلدم..
با اینکه شام هم من مهمونشون کردم پول شامشون هم حساب کردم حتی ی تشکر هم نکردن واقعا من هرچی میخورم از همین سادگیمه.. تایپک های قبلی که که نظرهای شمارو میخونم همش میفهمم هرچی ضربه میخورم از همین سادگیمه که هیچی سیاست ندارم