توروخدا به دادم برسید. چرا انقد ضعیف شدم. اتفاقا من دختری بودم که خیلی برای خودم ارزش قائل میشدم و با کوچیکترین بی احترامی هرکسی که بوو میزاشتمش کنار اما الان چم شده. چرا انقد آدم مزخرف و بدرد نخور شدم
من ۱۰ ماهه پیش با یه آقایی آشنا شدم. ۳۳ سالشه و کارمند یه اداره دولتیه. من ۲۳ سالمه و دانشجو
ینی نگم براتون چقد اخلاق و رفتاراش خوب بود. من هیچ جا ازش جز وایب مثبت و خوب چیزی نگرفتم. هیچ جا حس نکردم که داره فیلم بازی میکنه. چنان ارزش و احترامی برام قائل بود. تموم تایمشو در اختیار من میزاشت. حتی وقتیم سرکار بود بازم بامن صحبت میکرد یا کارش داشتم مرخصی میگرفت
خلاصه من ۲ ماهه پیش رفتیم طبیعت. با گوشیش اهنگ گذاشت بخونه. از آهنگه خوشم اومد. گفتم بزار اهنگ بخونه برو خوراکی هارو از ماشین بیار. گوشیشم قفل بود. من اصلا همون قفل شدشو میخاستم فقط بخلطر اهنگ همین. اومد گوشیو پرت کنه (حالا نمیدونم واقعا میخاست پرت کنه یا اداشو دراورد) با خنده گفتم عه پرت نکن میوفته. سریع دوید رفت سمت ماشین هی صداش زدم گفتم چرا فرار کردی توجه نکرد. وقتی اومد من اخمام تو هم بود. چون قبلا هم چندبار بهش گفته بودم از گوشیت نترس گارد نگیر. گف گوشی یچیز شخصیه. گفتم اگ میخای شک نکنم بده دستم گف نمیدم. خلاصه ما اینجا بحث مون شد گف باشه کات کن. بخدا خیلی دوسش دارم دنیا رو سرم خراب شد. توی مسیر تو جاده پیچ با سرعت ۱۰۰ ۱۲۰ تا میرفت چقد التماسش کردم نگهدار گریه میکردم. اما نیشخند میزد میگف اشک تمساح بریز
بخدا میترسیدم ک تصادف کنیم خیلی حالم بد شده بود ۱۰ ۲۰ بار گفتم نگهدار. یلحظه اصلا سرم گیج رف نفهمیدم چه غلطی کردم چه خریتی کردم. اومدم فرمونو بگیرم ترغیب شه برنه کنار که زیاد چرخید میخواستیم بریم تو دره که فرمونو گرف اونور و به دوتا ماشین خوردیم. کسی خسارت جانی ندید. اما ۲۵۰ میلیون فک کنم خسارت مالی دید. که خیلی بهش گفتم طلاهامو میفروشم هرچقد شد میدم گف فقط برو از زندگیم تو روانی ای. برو خودتو تيمارستان بستری کن
خلاصه ۲ ونیم ماه گذشت. من دیگه زجه میزدم از رفتنش. نتونستم جلو خودمو بگیرم. بهش پیام دادم. کلی گفتم اشتباه کردم. یه فرصت دیگه بده
خلاصه یه فرصت دیگ داد. ی هفته باهم حرف زدیم. خیلی اخلاقش خوب بود. یهو براش ابلاغیه اومد که یکی از ماشینا که توی تصادف بهش خوردیم رفته شکایت کرده برای افت قیمت ماشین. برای منم ابلاغیه رو فرستاد. دوباره اونجا باهام سرد شد و خلاصه بازم ولم کرد
تو این ی هفته یبار اومد دنبالم برسونتم خونه. دیدم ماشینشو عوض کرده مدل بالاتر خریده. بعد تو حرفاش فهمیدم یماهه پیش رفته بود با دوستاش مسافرت
دیروزم رفته شمال
و من چندبار بهش زنگ زدم پیام دادم و الان بلاکم کرده
توروخدا نجاتم بدید. چطوری از این باتلاق دربیام. چرا انقد وابسته شدم