بچه ها پسره پنج سال از من بزرگ تره من بیست سالمه و اون بیست و پنج
اولش که همو دیدیم یه دسته گل لیلیوم داد بهم، از من پرسیده بود قبلش که چه گلی دوست دارم.
بعد خب کلا میدونم ادم خیلی مهربونیه
و به قول خودش دست و دل بازه ولی کلا بخوره بد سلیقس😂
بعد تو کافه یجای بد نشسته بودیم
گفتیم عوض کنیم
بچه ها مثل یه بچه دوید رفت سمت میز 😭😭 بعد من پشمام ریخت
بعد گارسون و اینا هرچی میگفتن این نمیفهمید با اینکه کافه رو خودش انتخاب کرده بود و رفته بود قبلا اونجا
مثلا طرف میگفت منو رو اسکن کنید این میگفت چی؟ بعد این موضوع چند بار اتفاق افتاد
بعد قرار شد سفارش بدیم
داشت میرفت دختره رو صدا کنه 😐یعنی داشت میرفت دنبال دختره😶 بعد من پشمام دوباره ریخت
بعد صندلیشو اورده بود رو میز خم شده بود
کلش دهنم بود خیلییییی جلو اومده بود طوری که گفتم بابا یکم فضا بده
بعد اصلا به من اجازه ی حرف زدن نمیداد
همش حرف میزد
مثلا میگفت نظرتو در مورد فلان چیز بگو
بعد من یچی میگفتم این یساعت میرفت رو منبر
واقعا دیوانه شدم😑
بعد سفارش دادیم اون اب هندونه سفارش داده بود
من لیموناد
شمردم پنج بار هم موقع حرف زدن تف کرد روم 😑
اخرشم بلند شدنی
ته اب هندونش مونده بود
برداشت تهشو بخوره یهو تو یه حرکت انتحاری دیزاین هندونه رو برداشت گذاشت دهنش😩
واقعا نمیدونم چیکار کنم