من حدود دو ماه پیش یه گوشواره و یه النگو طلا خریدم النگوعه رو نازک خریدم تا گوشواره هم داشته باشم... برای یکی از خواهرام که مجرده یه النگوی ضخیم خرید جوری که قیمت النگو و گوشواره من با النگوی کلفت اون یکی باشه .
خلاصه که بعد دو سه هفته گوشواره گوشمو اذیت کرد مجبور شدیم برش داریم . بعد چندوقت امروز اومدم دنبال گوشوارم بگردم از مامانم پرسیدم کجاست اول مقاومت کرد که نگه بعد که کلی لج کردم گفت برا زایمان و خرجای خواهر حاملت فروختیم... اینو که شنیدم به حدی عصبی شدم که نتونستم خودمو کنترل کنم گفتم به من چه ربطی داره چرا از من مایه میزاری خودت خیلی به فکرشی برو وامی چیزی بگیر خرجاشو بده تا اینکه دید داره کم میاره بهم گفت تو خیلی ناشکری صلاح دونستم فروختم همین که اين النگو دستته خداروشکر کن گفتم چطور النگوی من نازکه النگوی اون خواهرم (مجرده) ضخیمه تا اینکه شروع کرد به غرغر کردن گفت تو ناشکری تو بی ادبی و..
حقیقتاش خسته شدم از این زندگی
یه دوره درسی هم برا کنکور میخوام برام نمیگیرن
اینم دارم با اشک براتون مینویسم.. خیلی دلم شکست خیلی..