ببین موقعیت شما با بقیه به خاطر مخالفت با ازدواجتون فرق داره تو موقعیت سختی هستی که خودت برا خودت درست کردی چون دلخواهشون نبودی
اینقدر رو صبوری خودت کار کن که به چشم دشمن نبینیش
این مشکل خیلی عروسای امروزیه که انتخاب مادر همسر نبودن
اینقدر رو شخصیت و هنرهات و اجتماعی بودنت کار کن
که بدرخشی از اون طرف سعی کن دل مادرشوهرت رو بدست بیاری نه با کلفتی و خودشیرینی ...که اذیت بشی
با مهربونی کلامی و احترام و زبون چرب و نرم و جلو بقیه و دوست و آشنا بدگویی نکردن...
فقط یه کم صبر و زمان میخاد حداقل یکسال
نگو که ولش کن مگه کیه؟! مادر شوهرت نخاد تو رو
تا آخر عمرت داستان هر روز بدتر میشه
دلش رو بدست بیار بدون زیاد قاطی شدن
اینجوری همسرت هم بیشتر عاشقت میشه...
ببین الان اگه پاشی یهو بری و بخوای بگی اومدم آشتی اوضاع بدتر میشه
میگن دیوونه سده خودش میگه خودش قهر میکنه خودش هم آشتی میکنه باید خیلی محتاط بری جلو
اینجوری بدتر تابلو میشی
ببین خودشون مایل هستن آشتی کنن
مثلاً چند وقت دیگه تولد حضرت محمد هست
همسرت یه قوطی شیرینی بگیره باهم برید شب نشینی
به بهانه عید میلاد پیامبر
البته قبلش خودش هماهنگی کنه باهاشون
مثلاً بگه می‌خوام خانومم رو بیارم یه نیم ساعت دور هم باشیم
در واقع همسرت واسطه آشتی بشه
میدونم عزیزم شرایطت سخته ولی خب نمیشه طلبکار مال مردم شد که...تحمل کن انشالله میسازید خونه رو جدا میشین..به این چشم ببین همین خونه بدون رهن و اجاره دارید پس پول رهن و اجاره میشه کمک خانواده همسرت...
بخدا همه اینایی که گفتی من دوسال همینجوری رفتار کردم
نتیجه شد چی ؟ دخاااالت خیلی زیاد در زندگیم ، تیکه انداختن ، پیش بقیه میگفتن ما براشون خیلی کارها کردیم درحالی که نکردن ، پشت سرم پیش شوهرم حرف میزدن و شوهرم با من دعوام می‌شد و ....
جالب این جاست ما قبل ازدواج با هم دوست نبودیم. فقط همسرم پسندیده و اومدن جلو ، دیگه نمیتونم چرا مخالفن؟
بخدا من خودمم شاغلم و اصلا خرج اضافی نمیکنم
بعد مادرشوهرم می‌گفت که تو اشتباه کردی شاغل شدی باید عین دختر من میموندی خونه ، همسرداری میکردی ،
یا گفته بودن که خیلی ولخرجم و ...
دیگه شانس ما اینه. من حتی بهمون اگه خونه میدادن اجاره شو میگرفتن. برا همون بهت میگم اگه مجانی نشستی دیگه توقع کمک نداشته باش. و خودتو مقایسه نکن با دوستات. بعضی پدر مادرا از اینکه کمک بچه هاشون کنن تا پیشرفت کنن خوشحال میشن اما همه اینجور نیستن
پس نشون نداد ، وای خدایا اگه از آزار و اذیت هاش بگم تا صبح تموم نمیشه ، همینا باعث شد از چشمم بیوفتن و دیگه نتونم دوستشون داشته باشم
اما خب چون بعد از مدتی من دیگه به همسرم علاقه پیدا کردم نتونستم جدا بشم ازش
