سلام .. ببخشید طولانیه ولی من به تجربه تون نیاز دارم. واقعا گیجم چکار کنم تو این موقعیت😢😢🥺
من ۲۹ سالمه بنظرتون با یه ادم ۴۱ ساله چطوره ازدواج کنم؟ خودم کارمندم اونم کارمندنظامیه ولی من اول کارمه و پیمانی. اما اون ۲۱سال سابقه ..
از نظر قیافه خوبه بد نیس همچنین تیپ و قدش خوبه خوشم اومد یخورده موهاش جو گندمی شدن فقط. البته فقط عکسشو دیدم.. تا اینجا که حرف زدیم خیلی فهمیده و با شخصیت و با ایمان به نظرم اومد. حرفای خوبی میزنه ، بنطرم نیومد پشتشون اعتقادات نباشه. حالا بازم باید در عمل دید.. چیزی که منو جذب کرد پختگیش بود و حرفهایی که بوی اعتماد به خدا میداد و دید مثبت و فلسفیش به دنیا و مسائل.. حس کررم میشه تکیه کرد بهش
چنتا مشکل هست
اول اینه از یه شهر دیگه اس که تقریبا ۸ساعت با شهر ما فاصله داره. خانوادش هم تو شهر محل تولدش زندگی میکنن. شناخت سخته زندگی دور از خانواده هم سخته. میگه زندگی کلا سخته این سختی رو نخوای بپذیری یه سختی دیگه بهت وارد میشه. بعدم هر وقت بخوای میارمت پیش خانواده ات. اهل سفرم...درصمن میتونم شهر دیگه زندگی کنم اما معلوم نیست کی انتقالی بهم بدن.
مشکل دوم اینه که اختلاف سنی داریم نمیدونم در آینده مشکل بوجود میاره با نه.. پدری به این سن چجوریه با بچه هاش؟.. یا تو روابط دیگه چی
مشکل سوم اینه که من نمیتونم به راحتی اعتماد کنم مخصوصا که راه دوره و چون گرم مزاجه سوالایی از اندام یا اینکه از چی تو رابطه خوشم میاد میپرسه. اینجوری حرف زد ترسیدم گفتم نکنه بخواد سو استفاده کنه فقط یا اهل روابط نامشروع باشه. بهش ناراحتیم رو ابراز کردم خیلی معذرتخواهی کرد. میگه از تشنگی زیاده که باعث میشه سراب رو هم آب ببینم.
واقعا به حرفای دیگه ای که میزنه نمیاد. ولی احساساتی و دل نازکه خیلی حرفای محبت آمیز زیاااد میزنه.. میگه به وقتش جدی هستم.. بهم گفت میدونم شک تو دلت هست ، اگه وقت داشته باشی جمعه میام شهرتون که همو ببینیم بفهمی من واقعا کی هستم از نزدیک.
مشکل چهارم اینه که ۱۴ سال پیش یه عقد ناموفق داشته که میگه تقصیر دختر بوده بیماری داشته بهش نگفتن. فقط حدود ۲ هفته طول کشیده. شناسنامه اش سفیده و مدارکش موجوده. حالا خانواده ام میگن چطور اینهمه سال مجرد مونده، چرا از همون شهر خودشون دنبال ازدواج نیست، چرا ازدواج نکرده مخصوصا بعد از طلاق عجیبه که ازدواج نکرده. از خودش وقتی پرسیدم گفت چه بی منطق مگه من از شما پرسیدم چرا تا الان ازدواج نکردید. گفتم دختر با پسر فرق داره باید صبر کنه خواستگار واسش بیاد. بعدشم من هنوز تو سن ازدواجم اما مردها معمولا زودتر ازدواج میکنن. در آخر گفت اوایل که میترسیدم از ازدواج و اعتماد به آدمها . بعدا هم مورد مناسبم رو پیدا نکردم. اینو به پدرم گفتم . گفت خب فوقش ۳_۴ سال میترسیده بعدش چی؟ چنتا خواستگاری رفته. اگه مثل تو که خواستگار زیاد داشتی ، خواستگاری زیاد رفته ، یه چیزی..
خلاصه اینا همه رو تا حدی بهش گفتم تا نظر منفیم رو قبول کنه اما هنوزم اصرار داره میگه من ازت خیلی خوشم اومده. خیلی حس خوبی بهم دادی تو همون مکالمه اول.. ما کلا دوبار صحبت کرده بودیم حدودا ۵ ساعت. که ایشون تقریبا اول مکالمه دوم راجع به مسائل اندام و زنا.شویی سوال کرد و بعد بقیه حرفها.. و اخر مکاامه ابراز علاقه کرد گفت شما آدم خیلی مورد اعتمادی هستی خیلی با شخصیتی ووو.. گفتم شما که هنوز منو ندیدی اینجوری میگی. گفت شخصیتت مهمه ظاهر که ملاک اصلی نیست . بعدم اونم می بینیم . ولی من تا حالا به کسی این حس رو نداشتم تو عمرم، شما خیلی ارامش بخشی و...