قضیه از این قراره که بخاطر محل کار شوهرم شهر غریب زندگی میکنیم از بی کسی چسبیدیم به رفت آمد با همکاراش
شوهرم اهل مشروب بود همکارش هم پایه بخاطر همین چندبار باهاشون رفت و آمد کردیم من خواستم که دیگه خانمه به شوهرش بگه که با شوهر من نشینه مشروب بخوره اومدم بهش عکسی که توی دوران عقد شوهرم زد چشممو کبود کرد نشون دادم که بترسه شوهرم دوباره بلایی سرم بیاره(چون اونموقع که کتکم زد مشروب خورده بود) اونم خیلی دلسوزی کرد مثلا هی میگفت آخی آخی خودش خیلی آدم مرموزی هست خیلی سیاست داره من منگلم
خلاصه الان خیلی پشیمونم.
یا مدت باهم میرفتیم باشگاه همیشه میرفتم دنبال زنه چون رانندگی بلد نیست.
ولی خب شوهرش توی خونه بود زحمت نمیکشید بیارش باشگاه منم گفتم دیگه نمیتونم بیام دنبالت چون راه خونشون دور بود گفتم امیدوارم روی دوستیمون تاثیر نزاره این موضوع که نمیام دنبالت اونم نه گذاشت نه برداشت گفت اتفاقا تاثیر مستقیم گذاشت و رانندگیتو قبول نداشتم ولی نخواستم ناراحت شی نگفتم منم بهش گفتم به حرمت نون و نمکی که خوردیم در حد ی سلام حرمت نگه دار
شوهرم گفت دهن ب دهن نشو باهاش
حالا زنه رو هرموقع توی باشگاه مبیبنم خجالت میکشم که از زندگیم خبر داشت فک میکنه بدبختم😭😔💔