خسته شدم خسته از اینهمه بی کسی.یعالمه ادم دورمن که بخدا اگه بتونم یه کلمه از حرف دلمو بهشون بگم.از دست بابام خستم.دیگه به اینجام رسونده.بخدا قسم از دستش خستم.همین اه ادمای پشت سرشه که هر کاری میکنه به مشکل میخوره.نمیتونم واقعا این حجم غمی که تو سینمه رو براتون تو تایپ توصیف کنم کنم.
فقط همین💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
شاید باورتون نشه ولی همین الان از اینکه کسی دورم نبود یکم خودمو خالی کنم اومدم اینجا.اول رفتم چت جی بی تی یادم افتاد خطمم دست بابامه.یعنی این حد از تنهایی
دلم مامانمو میخواد دلم بچگیمو میخواد مدرسمو دوستامو معلممو.دلم میخواد یا منو خدا از دست بابام خلاص کنه یا بابامو از دست من یجوری که به کسی ضرر نرسه
سلام
تبریک میگم شما دارید بزرگ میشید
و این چهره ی واقعی زندگیه
تنها راه قوی شدنه
با من حرف بزن:)
همون بابا رو قدرشو بدون
منم یک زمانی مثل تو فکر میکردم بدترین آدم دنیا بابام
فکر میکردم مزاحم همه کارهام بابامه
کارایی که دوست داشتم رو نمیزاشت انجام بدم
حالا حسرت یک لحظه بودنش رو یک لحظه دیدنش رو
یک لحظه لمس دستاش رو دارم 🥺🥺🥺🥺🥺
مامانت کجاست عزیزم؟
سلام گلم اون دوستت که مجازی بود اومد مشهد چیشد اخر رفتی ببینیش؟
🙂🙂me:
منکه نمیخوام بمیره که.ولی بابایی که فقط اسم بابا روش باشه بدرد نمیخوره.کل کاری که تو این زندگی واسم کردی فقط این بوده که گذاشته از سفرش نون بخورم. تو خونش بخوابم.لباس هم اینطوری نیست که بخواد هر ماه یعالمه لباس بخره.هر سال ما چند بار خرید داریم.همین.بخدا بزرگترین حسرتم شده مدرسه.خدا لعنتش نکنه
می‌دونم سخته
من الان خودم یک کادر کارمندم
ولی باورکن خرج و مخارج آنقدر زیاده که یک دست لباس به قول شما سالانه میخرم
یک جفت کفش سالانه میخرم چون بچه هم دارم باید برای اونا بیشتر بخرم چون بچن و زودتر خراب می‌کنند ولی بازم همراه نمیتونم بخرم بس قسط و قرض داریم
