من داشتم مسیرم و میرفتم ی دختر مدرسه ای همین جوری پا به نام داشت میومد بهش گفتم مغازه میدونی کجاست تو این خیابون انگار به زور حرف میزد بعد اونم به من گفت تو فلان خیابون میدونی کجاست من گم شدم همه گیجم کردن من گفتم راهم با توعه بیا میبرمت بعد گفت ازدواج کرده نمیدونم شوهرش پرستاره 😑 بچهااا ی جوری بود موهاش کلا پسرونه بود رنگ و روش پریده بود میگفت سرما خوردم خیلی ترسناک بود ولی تا جایی ک گفتم آوردمش برام ی آب معدنی گرفت به من میگفت اسمت چیه فامیلت چیه احساس میکنم خیلی آشنایی شبیه دخترخالمی بهش گفتم من دختر خاله ندارم گفتم و جوری متاهلی ولی جایی و نمیشناسی بعد تا خیابون اوردمش گفت میخوام استراحت کنم خستم بعد بهش گفتم من دیگه راهم اینجا نیست گفت ن بریم من میام باهات تا تابلو من و ببر بعد گذاشتمش اونجا از ترسم از جای دیگه رفتم گفتممم خونمون اینجا نیست بخاطر تو آمدم 🤦🏻♀ دستش و گرفتم دستش داغ داغ بود انگار تب داشت بعد ک برگشتم از هرکس پرسیدم گفتن اصلا همچین کسی از این خیابون رد نشده وایییییی خیلی ترسیدم به خدا همش میترسیدم پشت سرم بیاد خونمون منم تنهااا چیکار کنم اصلا قیافش از جلو چشمام نمیره مثلا آمدم خوبی کنم
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
به خدا اگه دروغ بگم من نمیدونم سرطان داشت چی داشت یجوری بود همش میگفت متاهله دوساله ازدواج کرده خیلی بچه بود ولی کاملا مشخصه مریض بود کی با آدم مریض ازدواج میکنه میگفت هیچ جارو نمیشناسم
معلومه از ادم گذری بپرسی میگه من ندیدمزیادی ترسناکش کردی
از آدم گذری نپرسیدم از مغازه سر کوچه خودمون پرسیدم به دختره گفتم این و مستقیم برو پایین ولی مرده گفت ما ندیدیم بعد دختره لباس مدرسه تنش بود خیلی تابلو بود هرکس میدید متوجه میشد
اسم چندتا خیابون و کوچه رو گفتم بلد نبود اگه بچه اینجا بود حتما میشناخت حتی نمیدونست از کدوم سمت میخواد بره یعنی کسی خونه خودش و نمیشناسه ؟ ی مغازه نمیره ؟