امشب با شوهرم دعوامون شد اونم شروع کرد به داد زدن و در اتاق شکوند و عربده میکشید و خودش زد به موش مردگی. من با جاری و مادرشوهر تو ی ساختمونیم.بعد سریع همشون اومدن پشت در ما در میزدن. باباش اومد تو میخواست به سمتم حمله ور بشه بهم گفت لباساتو بپوش برو خونه بابات نبینم اینجا باشی بعد بهم گفت تو مثل اسب ولگرد هر جا دلت بخواد میری ولی من هیچ جوابی ندادم بهش اخرسرم شوهرم گفت خوبت کرده بابام هر چی بهت گفت .خیلی حالم بده تو رو خدا ی راه حل بهم بگید
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
حق به دستته تازه جوابشونم ندادی احترام گذاشتی بشین خونه بابات تا بیان دنبالت شرط هم بذار یا منبعد هرچی شد کسی در خونم نیاد یا جدا کنیم اگر با اولی موافقت کردن ولی تو باز جمع کن که جدا کنی
عزیزم هیچ احساس تنهایی بهت دست نده چون من خودم همین دوروز پیش شبیه خودت برام این اتفاق افتاد با این تفاوت که جای پدرشوهر من مادرشوهرم همیشه میپره بالا .البته من جاری ام ندارم اگه داشتم تو اون شرایط که منفجر میشدم .دعوای شمارو نمیدونم ولی ما بزن بزن میکردیم مادرش اومد اول به من توپید و دقیقا حرفش شبیه پدرشوهرت بود ولی شدید تر که گفت شما خانوادگی ولید😬 و طبق حرفایی که خودشو پسرش بهم زدن و منم جوابگو بودم وسایلامو جمع کردم با دوتا پسرام رفتم خونه بابام که تو یه شهر دیگس و اونام پشتم بودن تا اینکه یه روز نشده مادر پسر اومدن به پام افتادن تا برمگردونن
حاضرم برام بیست متر خونه بگیره ولی جدا زندگی کنم . همیشه با دعوا های ما باباش میاد و حسابی بهم توهین ...
البته من اولش قبول نکردم گفتم شوهر باید اول بره یه خونه جدا بگیره که اینجوری مسائل زندگیشو نریزه بیرون اونام به گوه خوری افتاده بودن مادره میگفت من اشتباه کردم اومدم بین دعوا
چون ازش بچه دارم نمیدونم متوجه حرفم هستی یا نه میتونی درکم کنی یا نه
اگه هر کشوری بجز ایران زندگی میکردی، دولت او بچه رو ازتون گرفته بود تاحالا. چون امنیت روانی و جسمی نداره بین شما دوتا.متاسفانه تو این همه مشکل با شوهرت رو نادیده گرفتی و چسبیدی به توهین پدرشوهرت. این چه زندگیه که اصرار داری بچه بینوا رو توش نگه داری؟
عزیزم هیچ احساس تنهایی بهت دست نده چون من خودم همین دوروز پیش شبیه خودت برام این اتفاق افتاد با این ...
ببین دعوا ما خیلی چیز ساده ای بود ولی از اونجایی ک شوهرم فوقالعاده عصبی و نفهمه شروع کرد به داد زدن هی ساکتش کنم ساکت نشد به پدر و مادرم فحش داد در حالی ک من ساکت بودم دیدم خانواده ش اومدن باباش گفت پاشو هر چی زودتر جمع کن برو خونه بابات اسب ولگرد .این در حالیه ک من بدون اجازه شوهرم تا سر کوچه نمیرم با هیچکس اجازه رفت و آمد ندارم .ولی باز هیچی نگفتم چون پدرشوهرم سنی ازش گذشته نمیشد بهش بی حرمتی کرد .بار اولش هم نیست همیشه بهم بی حرمتی کرده