امشب با شوهرم دعوامون شد اونم شروع کرد به داد زدن و در اتاق شکوند و عربده میکشید و خودش زد به موش مردگی. من با جاری و مادرشوهر تو ی ساختمونیم.بعد سریع همشون اومدن پشت در ما در میزدن. باباش اومد تو میخواست به سمتم حمله ور بشه بهم گفت لباساتو بپوش برو خونه بابات نبینم اینجا باشی بعد بهم گفت تو مثل اسب ولگرد هر جا دلت بخواد میری ولی من هیچ جوابی ندادم بهش اخرسرم شوهرم گفت خوبت کرده بابام هر چی بهت گفت .خیلی حالم بده تو رو خدا ی راه حل بهم بگید
شما شوهرت یا یه وحشی دیوونهست که سر هیچ و پوچ اینجوری میکنه؛ یا مشکل اساسی با هم دارید و رسیده به جایی که در و دیوار رو آسیب بزنید. در هر دوصورت یه فکر اساسی باید برای این زندگی کرد و حرف پدرشوهرت بی اهمیت ترین موضوعه این وسط.مگر اینکه بخوای اونو بهونه کنی و باز به اصل مشکل نپردازی.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
شما شوهرت یا یه وحشی دیوونهست که سر هیچ و پوچ اینجوری میکنه؛ یا مشکل اساسی با هم دارید و رسیده به ج ...
ما از اول مشکل داشتیم ولی خب الان یکی دو ساله من بخاطر بچم کاری بهش ندارم جای خوابمون جداس محبتی بهم نداره خودشو ازم جدا کرده امشبم جلو کل خانواده ش گفت ک بخاطر بچه میتونی تو خونه م باشی
ما از اول مشکل داشتیم ولی خب الان یکی دو ساله من بخاطر بچم کاری بهش ندارم جای خوابمون جداس محبتی بهم ...
خب دیگه، عملا زندگی مشترکی وجود نداره دیگه. میخوای مشاوره بری، روانشناس بری، یا هر کار دیگه؛ باید یه فکری به حال این موضوع کنی. بازم میگم پدرشوهرتم حق داره از این وضعیت زندگی شما کلافه شده باشه. اینجوری ادامه بدین میندازتتون بیرون خودش.