من 35 سالمه و 13 ساله ازدواج کردم یک پسر شش ساله دارم که یک مقدار بیش فعال ولی به شدت باهوش هست و من تمام تمرکزم روی پیشرفت درس و مهارت های این بچه است. یعنی حساسیت خیلی زیادی دارم که اگه تاپیک های قبلیم رو بخونین متوجه می شین.
مامانم سال 96 در پی یک مسمومیت دارویی دچار سکته مغزی شد که نیمه چپ بدنش تقریبا فلج شد، الان یک مقدار بهتره و ازپس کارهای عادی روزانه اش برمیاد و یواش یواش جارو کردن و غذا و .. براش اکیه. پدرم هم کمک می کنن.
یک خواهر 17 ساله هم دارم ولی خوب می دونین که نسل z و ...
خودم از دوران کرونا دچار یک بیماری عجیب غریب شدم که اول تشخیص افسردگی داده شد و داروهای افسردگی متنوعی خوردم تا الان. ولی بدن دردها و درد ستون فقرات و دنده ها تا معده درد و تهوع و سردرد هم اضافه شده و فاصله بین این دردها مرتب کم می شه جوری که شاید ده روز یک بار من این دردهای طاقت فرسا رو داشته باشم. مثلا هفته پیش رفتم دکتر از شدت درد، ولی نفهمید مشکل چیه و مثل همیشه سرم داد و مسکن، تا مسکن اثر داشت اکی بودم بعد فقط مسکن های خوراکی می خوردم. خودم وقتی بخوام جارو کنم، باید دو تا نوافن بخورم، یه نیم ساعت بعدش جارو کنم یه ساعت دراز بکشم چون اصلا تا دستام سر می شه و نمی دونم چیکار کنم.
تشخیص ام اس دادن که ردشد، یکی گفت فیبرومالیژیا و یکی گفت روماتیسم که باید پیگیری کنم. و فعلا متخصص درد می رم که اون هم اکثرا مسکن و ارام بخش می ده و می گه فعلا درمانی غیر از این نداره. ولی کلا شرایط خوبی ندارم.
ولی هر وقت مادرم زنگ می زنه می گه تلف شدم از خستگی امروز جارو کردم و فلانی چقدر خوبه دخترش میاد جارو و کارهاش رو می کنه و ....
من نمی دونم چیکار کنم. از طرفی تمامی دردها وبیماری هایی که دارم و مسائل پسرم رو هم نمی گم به مامانم که غصه نخوره، نه من نه مادرم هم تمیزکار رو قبول نداریم که از نیروی خدماتی کمک بگیریم. نمی دونم چیکار کنم. جای من بودین چیکار می کردین؟