هیچ عنی نشدم که بهت دارم میگم تو چاهی که من رفتم نری عزیزم
من درگیر دردهای روحی بودم افسردگی شدید داشتم عشق و عاشقی نبود داستانم
زمانی حالم خوب شد که فهمیدم سی سالمه و هنوز در حال تلاش واسه یادگیری مهارتهاییم که تو همون دوران که افسرده شدم زمانش بود خدا میدونه چقدر ناامید میشم دلم میخوام به زندگیم خاتمه بدم
چون خواستگارامو تو این سن با موقعیتهای خوب رد میکنم چرا چون بعد مالیم حداقل تا دو سال بعد هیچ خبری نیست! و ناگزیر به تحمل تنهایی هستم که مقصرش نبودم و به خاطر اینکه بد موقع افسرده شده بودم خیلی به خاتمه دادن به زندگیم فکر کردم که چرا همه چی برای من اینجوری رقم خورد این مرض چرا باید بهترین دههی زندگیمو نابود میکرد! پشتوانهی مالی مثل بابای پولدارم ندارم
من خودم روی ارتقای زبانم کار میکنم از روی ناچاری مهارتهای مرتبط با رشتهی تحصیلیم که احتمال موفقیت کاری توش صفره چون کلی باید تجربه کسب میکردم
از اون طرف لاینهای آرایشی مثل رنگ مو رو تو برنامهم دارم