مادرشوهرم آدم پر توقعی هست چون من نمیرم کمکش کن و بقیه میرن بقیه هم زورشون اومده رفتن تو گروه مادرشوهرم . پدر شوهرم حقوق داره ملک و زمین هم زیاد داره بهترین جاها نم ماشاالله زمین داره یعنی نیازی به کار کشاورزی نداره ولی انجام میده تا اینجا به من ربطی نداره دوست دارن انجام بدن ولی مادرشوهرم نمی‌خواد پول به کارگر بده و توقع داره که عروس ها و دختر ها و پسرهاش همه کارشون رو ول کنند بیان به مدت سه ماه هر روز کارای کشاورزی ایشون رو انجام بدن
ای بابا چقدر بعضیا خودخواهن خدا صبر بده بهت
شاغل شو بهانه داشته باشی برای نیومدن
من شاغلم و از کار کشاورزی هم بدم میاد نمیرم به خاطر همین همه اشون فشاری شدن و کلا منو گذاشتن کنار حالا تا اینجا هم مشکل ندارم فقط خواستم یک کلیتی از خانواده شوهرم بدم حالا خواهر شوهرم از کربلا اومده بعد شوهرم هم نیست فعلا بعد خانواده همسرم سه روز پیش همه رو مادرشوهرم زنگ زده که بریم سر بزنیم به خواهرشوهرم ولی به من زنگ نزده دیروز زنگ زده آره ما رفتیم دیگه به تونگفتیم تو هم یا خودت برو یا زنگ بزن
الان به نظرتون من برم یا زنگ بزنم یا اصلا به روی خودم نیارم ؟
زن دایی من باز اصللاااااااااا دست به سیاه و سفید نمیزنه اگه ببینه خدایناکرده مادربزرگم از تشنگی داره هلاک میشه یه لیوان آب دستش نمیده
دیروز ماها هممون یه کار برامون پیش اومده بود نبودیم خونه مامانبزرگم فقط زن دایی اونجا بوده چون خونشون کنار همه میره اونجا خودشو دعوت میکنه واسه ناهار مامانبزرگ بنده خدام باید ناهار درست کنه با اون پای لنگش خلاصه که ما نبودیم براشون مهمون اومده با این که زن داییم همونجا بوده مامانبزرگم خیلی پاهاش درد میکرده بلند بنشده حتی یه لیوان چای بده دست مهمونا آخرشم خوده مهمونا چای ریختن واسه خودشون اون حاج خانوم بلند نشده مام هیچی بهش نمیگیم یعنی میگم عروس با توجه به شخصیت خودش باید بعضی کارارو بکنه ولی مادرشوهرشمام زیاده خواهه
صبر کن شوهرت بیاد با هم برید
ببین عزیزم شما یا جلب محبت اونا برات مهمه که خب باید تن بدی به خواسته اونا و سبک زندگیشون
یا زندگی بر اساس علایق و عقاید خودت برات مهمتره که باید تن بدی به دلخوری اونا و بی تفاوت باشی
چون طبیعتا نمیتونی طرز فکر یه خانواده رو عوض کنی
من جای شما باشم راه دوم رو انتخاب میکنم و از کنار این رفتاراشون که شما رو تو جمعشون راه ندن و ... بی تفاوت میمونم. در مورد این موضوع هم با توجه به نوع ارتباطت با خواهرشوهری که از کربلا اومده تصمیم بگیر. اگر ارتباطتون اوکی هست، اینکه اونا شما رو خبر نکردن دلیل نمیشه شما تماس نگیری یا سر نزنی. شما یه تماس بگیر زیارت قبول بگو و بگو شوهرم اومد با هم میایم بهت سر میزنیم. اگر هم میونت اوکی نیست بازم یه زنگ بزن زیارت قبول بگو و به همسرت بگو داستان از این قراره دیگه من یه زنگ زدم تو هم به خواهرت زنگ بزن و نیازی به رفتن نیست
منم هر موقع خونه اشون هستیم اگر جاری هام باشند اونا درست میکنند اگه نباشن که بیشتر اوقات مستقیم میگه غذا درست کن برای شب که درست میکنم حالا یک شانه ظرف شستن هم تایم که خودم مهمون هستم انجام میدم ولی حقیقتا کار های کشاورزی و خونه تکونی و جارو کردن خونه اش وظیفه من نیست من خیلی وقت کنم خونه خودم رو تمیز میکنم تازه مامانم که این همه سال بچه ام رو نگه داشته هم من واقعا اوممدر که باید وقت نمیکنم برم بهش کمک کنم . ولی خوب مادرشوهرم آدم پر توقعی هست
دقیقا هشت ساله همنیجوریم راه دوم کلا بی تفاوتی گاهی ناراحت میشم ولی واکنش ندارم بازم کار خودم رو انجام میدم الان این موضوع پیش اومد گفتم ببینم از نظر بقیه باید برم خونه خپاهرشوهرم یا به روی خودم نیارم کلا
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
