مامانم از نوزادی بزرگم کرده بابام فوت شده قبل از بدنیا اومدنم
حالا حس عجیبی دارم ب مامانم از بس حرفاش مزخرفه داره حالم بهم میخوره ازش ... حس میکنم اصن دوسم نداشته الکی برای حرف مردم ترسیده آورده بزرگم کرده چون مدام میگه اشتباه کردم اوردمت اصلا تو کی باشی من باید ازدواج میکرده م و .... من و مانع میدونه کلی حرفای بد نثارم میکنه نظر بدین لطعفااا
فقط دلش پره همین
وگرنه مادر از بچش بدش نمیاد
همه مامانا اینو میگن حتی مادر خودم
چند سالته که اینجوری باهات حرف میزنه؟
بخاطر همین نموندم
که فردا نگن میخاستی تحمل نکنی مامان
اگه میموندم قطعا بخاطر رنج هام سرکوفت میزدم
مامان واقعیته؟
عزیزم💔
سعی کن کم کم ازش جدا شی(مستقل شی)
افسرده نیس؟؟؟ساید حس پوچی میکنه....تو بزرگ شدی به سلامتی ازدواج میکنی مامانت بخاطر تو موند ولی دو روز دیگ تنها میشه....سنش طوری نیست ک ازدواج کنه؟
والا مادرای الان انقد فشار مشکلات و کارای خونه و یه طرف غر زدن من یه طرف غر زدن داداشم با هزار بدبختی یه غذایی درست کنه یکی بگه نمی‌خورم و این چیه و....
سر همه چی مقصر بشه که بچه رو خوب تربیت نکرده....
حق دارن عصبانی شن و حرف بزنن از جمله مامان خودم
البته کلی گفتم میدونم شما شرایطت فرق داره
ببین اکثر خانوما واقعا بدون پارتنر نمیتونن باشن حالا یا همسر یا دوست هرچی.حق بده بهش این همه سال تنها بوده نمیدونم چندسالته ولی ی کوه از حرف و ناراحتی و غم و غصه تنهایی ب دوش کشیده الان دیگ ب لبش رسیده احتمالا یکم حق بده بهش.
