ما یه خونه باغی بزرگ شریکی تو روستا داریم تعطیلات میریم اونجا
بعد مادر شوهرم با شوهرم بحثشون شد به هم بد بیراه میگن مادر شوهرم به جا اینکه به شوهرم حرف بگه هی میگفت زنت فلان زنت چی و... منم یه بار اول گفتم چیکارمن داری به من چه بعد باز اینا بحث میکردن دوباره برا بار چندم گفت زنت به خدا من هیچ دخالتی نکردم
منم برگشتم بش گفتم چرا بندال منی به چه حقی اسم منا میاری اندازه من سنگ بیوفته روت که هرکاری کنم رو چشم تو راه میرم و نمک نشناسی
همسرم، برادر شوهر راکه مجرد یه شغل خیلی خوب گذاشت
ما ماشین مون فروختیم خونه ساختیم
این برادر شوهرم موتورش داد ما دستمون باشه مادرشوهرم شروع کرد موتور بده بده و.... منم گفتم این خونه بفروش،(خونه باغی ما پول لازم شریکم ن میخره ن میفروشه باقی برادر شوهرم میان بدون هزینه میخورن مسافرت و گشت و گذار و میرن)
گفتم پولم بده من برم هم باقی خونه را بسازم هم ماشین بخرم
تقصیر کیه دلم گرفته