نوجوونی و اول جوونی همیشه درگیر بودیم و فکر میکردم بدترین آدم دنیاس چون اخلاقای تندی داره البته چند تا بیماری داره رو اعصابش تاثیر میذارن ولی خب من در نظر نمیگرفتم و فکر میکردم مردای بیرون بهترن
یعنی یکاری کردن پسرا که فهمیدم بابام بهترین مردیه ک واقعا صلاح و موفقیت من رو میخواد و خیر منو میخواد
و خرج کرد تا من پیشرفت کنم زندگی خوبی داشته باشم
پسرای این دوره زمونه خیلی اشغال شدن