دانشجو بودیم رفتیم مشهد با رفیقم
پولامون تموم شده بود اخراش بود موقع برگشت
اینم چون میخواست جلو دوس پسرش و رفیقاش پز بده اصراااار که با هواپیما برگردیم
میدونست پولای من تموم شدن و اصلا قرارمون هواپیما نبود ولی حتی با بحثو جنجال گفت من خسته ام دیگه با قطار نمیتونم بیام ( تا حالا هواپیما سوار نشده بود ) یه فکری به حال خودت کن
و همیشه تا شهر دانشگاهمون با قطار و اتوبوس میرفتیم ینی عاااادتمون بود
چقد رفیق سمی و بی درک بده
حتی گفت تو با اتوبوس برگرد من با هواپیما
جااااالبه بخاطر مشکل اون رفتیم مشهد میخواست حرم دعا کنه