نصف اموال شوهرم به ناممه. میگم که آدم شد بعد مرگ باباش ولی خب این آفت دست از سرمون برنمیداره
ننش صیغه ای بوده و پی عشق و حال خودشه. البته خانواده شوهرم همون صیغه رو هم قبول ندارن چون بچه یواشکی بوده بعد مرگ برادر شوهرم میفهمن که بچه داشته. شوهرم میگفت کسی حتی پوشک اینو عوض نمیکرده! جاریم میگفت بهش میگفتن این زنا زاده اس
اوایل ازدواجمون هر تلاشی کردن که اینو شوهرم با خودش بیاره خونمون ولی من قبول نکردم. کلی قهر و دعوا داشتیم به خاطر این آفت. از همون بچگیش عوضی و بی چشم و رو بود. منم گفتم ننش اینو نخواسته من بخوامش؟ بچه مردم به من چه آخه! بعدشم ۴ تا زن عمو و ۲ تا عمه دیگه داره همشون از من بزرگترن هیچ کدوم نبردنش پدر و مادر خودتم هستن نوه شونه بزرگش کنن!!!! خلاصه مادرشوهر و پدرشوهرم تا تونستن ریدن به زندگی ما هیچوقت حلالشون نمیکنم. امیدوارم آتیش به قبر پدرشوهرم بیفته با زندگی نحسی که داشت