ماپرشوهرم همیشه ب من حسادت و بی حرمتی و … میکرد از طرفی هم کار شوهرم نگرفت
ماپرشوهرم گفت اگر اینو طلاق بدی و بچه ها رو بگیری زمین هامو بهت میدم گفت اینم پرت کن بیزون یدفعه شوهرم رفت درخواست طلاق داد ولی میکه تو همش بحث مادرم رو باز میکنی منم میگم اون شروع میکنه ب من دری وری میگه حتی کنکم زده ماپرشوهرم هم شوهرم بازم کمش نیست بازم عصبانیم میکنن بعد میگن دیوونه الان درخواست حضانت بچه ها هم کردن دارم دیوونه میشم