2777
2789

خواهر من با یه پسره با هم دوست بودن خیلی همدیگه رو میخواستن خواهرم واقعا عاشقش بود از ته دلش میخواستش خیلی به پاش موند دانشگاهش تموم شد به اصرار خواهرم رفت سربازی  

دانشگاهش دیر تموم شد خدمتش دیر تموم شد 

همش به اصرار خواهرم بود اینا رو به زور تمومش کرد 

یکی دو سال بعد از خدمتش خواهرم صبر کرد که بره سر کار مناسب بعد بیاد خواستگاریش 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خواهرم خیلی دوستش داشت پسره هم پسر خوب و با ادبی بود عاشقانه خواهرم رو دوست داشت شش هفت سال با هم بودن 

خواهرم جوونیش رو به پاش گذاشت خواهرم همون موقع 25؛26داشت 

خواستگارهاش رو رد میکرد سنش ب 32رسید 

اقوام میدونستن این پسره تو زندگیش هست 

پسره هم میدونست بخاطرش خواهرم داره خواستگاراش رو رد می‌کنه 

خلاصه خواهرم 32سالش شد بهش گفت تکلیف منو روشن کن 

تا کی 

پسره بهش می‌گفت درستش میکنم 

خونه اش رو می‌ساخت به خواهرم می‌گفت یه خونه ای برات ساختم بیا و ببین 

 و کلی وعده

تو این هفت سال هر چقد خواهرم بهش گفت خب برو سر کار 

شغل داشته باشی

ک وقتی اومدی خواستگاری خانواده چیزی نگن 

دستت تو جیب خودت باشه 

محتاج خانواده ات نباشی 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  3 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  2 ساعت پیش