دخترخالهی شوهرم زن داداش جاریم هم میشه
چند وقت پیش زایمان کرد من زنگ نزدم راهمونم یکم دوره ما تهرانیم اونا کرج
میخواستم هر وقت رفتم کرج با یه کادو برم دیدنش.
اینم جشن گرفت و منو دعوت نکرد جاریهای دیگهم کرج هستن یکی دیگشونم نزدیک کرجه دعوت کرده بود
منم دیگه اصلا نرفتم دیدنش و الان بازم زایمان کرده یه بچهی دیگه آورده
خیلی حس بدی دارم همش میگم کاش زنگ میزدم ولی دیگه دیر شده تقریبا بعد از عاشورا به دنیا اومده