ولی نگران دخترمم میترسم بدون مادر ندونه چکار کنه
خسته شدم ازین زندگی وسواس فکری دیوونم کرده مدام فکرم درگیره
الانم باردارم عصبی شدم
دخترم جوجشو هی میبوسید گفتم نکن گوش نداد منم جوجشو گرفتم پرت کردم
پای جوجه درد گرفته لنگ میزنه حالم از خودم بهم میخوره انقدر گریه کردم ولی نمیدونم چیکار کنم الان بقران نفهمیدم یه لحظه دلم برای جوجه میسوزه چیکارش کنم ببرمش دکتر
نکنه آهش دامن منو بچمو بگیره
دیگه نمیکشه مخم....
درکت میکنم
نگران اعصاب اون دخترتونم که این وضع رو میبینه
دکترش ببر دارو میده خوب میشه درد داره طفلک
چرا اینقد عصبی
چرا اینقد مشوش
خودت ازهمه واجبتری بری دکتر روانپزشک دارودرمانی و تراپی شی بگو حامله ای دز داروها رو پایین میاره خیلی عصبی هستی برای خودت و اطرافیانت دردسر ساز نشی
آدما تو بارداری حساس‌تر میشن .ناراحت نباش سعی کن آروم باشی .
منم باردارم هشت ماهمه . یه خواهره بزرگ دارم همیشه خدا مثله خار بودم تو چشمش. مادرم دو روز اومد‌کمکم که اتاق بچمو آماده کنیم زنگ زد به مادرم هزار ویک حرف زد که چرا رفتی و فقط اون دخترتو دوست داری و چرت و پرت ...
امروز زنگ زده آنقدر پشته سره خودم و شوهرم دری وری گفته و داشته دعا میکرده که یعنی زندگی من خراب بشه تا هم دلش خنک بشه هم گفته (خدایی نکرده)زندگیش که خراب بشه چیزی هم به نامش نیست اونوقت بیاد وره دلت .
آنقدر امروز گریه کردم واسه خودم واسه سادگیم واسه خواهری که هم خونمه و از درده حسادت برای بهم ریختنه زندگیم نشسته دعا میکنه . واقعا برام درد داشت .خیلی حرفه‌ای درد آورتر زده بود که واقعا نمیتونم بگم . فقط میدونم هیچوقت براش بدجنسی نکردم و همیشه در برابره حرفها یا حسادتها و حرفهایی که زده فقط سکوت کردم حتی به روش نیاوردم .
منم امروز دلم شکسته ولی ببین الان جنینی که تو شکممونه بیشتر ناراحت میشه .بیا بیخیالش بشیم و فقط به چیزهای مثبت فکر کنیم
