2777
2789
عنوان

دو دلم برای رفتن به خونه خواهرم

607 بازدید | 25 پست

من و خواهرم یه شهر زندگی می کنیم.. دو سه تا خیابون فاصله مون هست.. من دوتا بچه دارم.. اون تازه عروسه.. بچه نداره.. سعی میکنم چندماه یه بار با بچه هام برم بهش سر بزنم..



از موقعی که تابستون شده نرقتیم سر بزنیم.. به بچه هام گفته بودم همین روزا میریم خونشون..

چند روز پیش خونه مامانم باهم بودیم.. دخترم به خواهرم گفت خاله فردا خونه هستی؟ ما بیایم خونت..

خواهرم گفت.. واااا.. منو امروز دیدید دیگه.. نکنه برای خوردن میاید.. البته با شوخی با خنده میگفت...

بچه هام هر روز اصرار می کنند که بریم خونه خالی... اما هرموقع یاد حرفش میفتم میلی به رفتن ندارم فعلا... میگن بزار دیر به دیر برم..

خیلی حرفش قلبمو یه طوری کرد..


آخه هر بار هم رفتیم میز رو پر از میوه و تنقلات و کیک و خوراکی و نوشیدنی کرده... فکر کرده مثلا ما ندید بدید اینا هستیم

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

اونو دعوت کن

میرید تازه عروسه شاید اذیت میشه

اون یه نفره بگو بیاد پیشت

گلوله نمی دانست...تفنگ نمی دانست...شکارچی نمیدانست...پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد...خدا که می دانست....نمی دانست؟😔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز