پدر شوهرم و شوهرم دعواشون شده شدید!
قبلا هم دعواشون میشد و شوهرم خونه نمیرفت
خلاصه خیلی اذیتش کردن
رابطه مادرشوهر و پدرشوهرمم باهم خوب نیست جفتشون باهم لج میکنن با شوهرم بد میشن ب لج هم
بعد اونروز دعواشون شد شوهرم خیلی اعصابش خورد بود
بعد پدرشوهرم زنگ زد گفت فردا بیا ماشینمو بهم بده مال خودمه بیا پسش بده
بعد شوهرم گفت ی مقدارشم من دادم دیگه
بعد پدرشوهرم گفت ولی بیشترشو من دادم میاری تحویل بدی یا بیام بزور بگیرمش
بعد من ب شوهرم اشاره کرده لگو باشه منت نکش
خلاصه رفت ماشینو داد
دوروز بعدش استوری پسرعمشو دید ک پشت ماشین ماعه چون من یدونه برچسب زدم ت ماشینش و یه مجسمه کوجولو گذاشتم رو ضبط بخاطر اون شناخت بعد منو صدا کرد رفتم دیدم داره سکته میکنخ گفت استوری پسرعممو ببین با ماشین منه ماسینو از من گرفته داده ب خاهرزادش
چی بگم من الان؟ چی بگم؟
منم واقعا نتونستم چیزی بگم
بعد زد زیرگریه گفت ایشالا بمیرم راحت شم از این زندگی ای ک دارم کل زندگیمو خراب کردن ..نم پاره شده کرایه مغازه میدم اینهمه اعاصبمو خورد کردن تا مرز سکته رفتم باز ول کن نیست انگار ی پرشیا ارزشو اینو داره قلب منو بلرزونه
بعد گفتم اشکال نداره میده بهت دوباره
بعد شوهرم گفت ولی من دلم خیلی شکست خیلی خیلی اهی کشیدم ک از ته فلب شکستم بود! منو همش جلو اینو اون خورد میکنه
من فقط بغلش کردم نتونستم چیزی بگم ب هق هق افتاده بود بخدا تا الان هق هق کردنشو ندیده بودم
بنظرتون چیکارکنم؟
حالش شوهرم خیلی بده هرشب فشارش و ضربان قلبش بالاعه خیلی
میترسم😔