۷ سالم بود فقط اصلا از هیچی سر درنمی اوردم
با پسر داییم خیلی دوست بودم و با هم بازی میکردیم و تو مسافرتا همیشه پیش هم بودیم😃
منم همش میگفتم من میخوام با فرهاد( اسمش) ازدواج کنم 😚🥴
جلو خانواده و همه فامیل، اونا هم میخندیدن و...اینا
الان که یادم میفته میخوام آب بشم😵💫
خدا خدا میکنم یادشون رفته باشه😭
الان دیگه رابطه مون اونجوری نیست خیلی وقته
ولی هربار میبینمش از ترس اینکه نکنه فکر کنه من هنوز تو خیال بچگی ام اصلا نگاش نمیکنم😑
یه بار تو مهمونی هی میپرسید آوا یادته بچه بودیم چی میگفتی؟😊
منم همش انکار کردم گفتم نه همچین چیزی یادم نمیاد😬
اون هی باز تر میپرسید🤣