دیروز بودیم آبشار. بچه خواهر شوهرم دقیقا کنارم وایستادن بود بقیه بودن اون سمت خیابون. یه خانومه ازم ی سوالی پرسید اومدم جوابشو بدم یهو بچه خواهر شوهرم دوید رفت وسط خیابون
حالا ی جاده وحشتناک تنگ و باریک بود😢 پر از ماشین
سریع رفتم بچه رو بگیرم بچه رفت من موندم وسط خیابون ی نیسان باااااا سرعت داشت میومد یهو ترمز زد صدای ترمزش کل خیابون و برداشت خط ترمزش رو جاده موند
من اون صدا رو شنیدم فکر کردم واقعا بهم برخورد کرد
باردارم هستم سریع فشارم افتاد
آقاهه خودش آنقدر ترسیده بود
وایستاد تا حالمون بهتر بشه بعد رفت
خیلی اتفاق بدی بود