12 فروردین دم غروب رفتم بیرون . ی موتوریه تو از کنارم رد شد.دور زد دوباره رد شد جلوتر ایستاد.منم گفتم ته تهش مبخواد یچیزی بگه بره. رفتم از کنارش رد شدن دیدم ببخشید اورده بیرون و داره.....
همون لحظه شروع کردم به داد زدنه .یارو نفهمید چطور فرار کنه. موتورش روشن نمیشد.