[QUOTE=390956892]شبابالاسرت قرآن بذاربخواب منم چندبارازبدنم خارج شدم ولی اذیتم نکردن نمیتونی رفتارتوکنترل کنی یعنی ار ...
یکبار شب خواب بودم ساعت سه صبح این فرق میکنه ازارواذیت نبود ساعت سه ونیم صبح بود یهویی تا گردن اومدم بالا داشتم فضای اناق نگاه میکردم اینجوری نبوذ ک پشت سرمونبینم ب تمام فضای اتاق تسلط کامل داشتم چپ وراست و پشت سر و جلو روبرومو نگاه کردم دیدم یک نفر با لباس تقریبا میشه گفت شیری و سفید رنگ بالاسرم ایستاده بود قد بلند بود خیلی و جنسیتش حتی نفهمیدم دست نداشت جسم نداشت ب من نگاه کرد من هی از بدنم می اومدم بالا دوست داشتم ببینمش هیچ ترسی نداشتم انگار ترس برام معنی نداشت نمیدانم چرا ب یکباره اون شخص ب سمت گوشه دیوار رفت ومحو شد ومن برگشتم ارام ارام ب سمت خودم و اون لحظه سختترین بودک وارد خودم بشم اونم فقط تا ناحیه گردن بیرون بودم اونم تا گردن سرم اومد ه بود بالا نه کل روح خیلی عذاب اور بود ب محضی ک وارد شدم با درد زیاد ک ب جسمم وارد نشده بود انگار دوتا بودم این درد ب اون دومی وارد شده بود انگار یک چیزی جا نمیشه وتو باید ب زور اونو داخل کنی با سختی وارد شدم همین کوارد شدم چشمام که باز شد و بینهایت ترسیده بودم چند دقیقه فقط توش قلب وترس گیج ومنگ بودم این یک مورد خیلی برام عجیب بود....