چاه نکن بهر کسی•••

من رفتم توی اتاق و دیدم همون آقا هم توی اتاق نشسته...
رئیس مون گفت  تو اشتباه کردی،پرسنل حق ندارن با بیمار برخورد کنن ، هرکسی میاد اینجا یه مشکلی داره و این شمایی که باید جو رو آروم کنی نه این که خودت صد برابر توهین کنی بهش و یقه شو بگیری...ایشون سنشون بالاست و شما نباید جوابشو میدادی اونم چند برابر ... میتونی به شغلت برگردی اما بشرط اینکه به این آقا بگی پشیمونی !
منم رو به اون آقا در کمال خونسردی گفتم :من خیلی پشیمونم... کاش اون روز می‌زدم دندوناتو توی دهنت خورد می‌کردم تا دیگه قدرت تکلم نداشته باشی چه برسه توهین....تو غلط میکنی اصن چرت و پرت میگی ،همین الان بگو غلط کردم تا ببخشم
دوباره درگیریمون داشت اوج می‌گرفت که رئیس مون ما رو از هم جدا کرد اون آقا رو فرستاد بیرون و با من خصوصی صحبت کرد
امااااا حرفایی زد که من آتیش گرفتم ...

تمام عکس های پروفایل من،عکسایی که بیرون رفته بودم و... همه ش توی گوشی این آقا بود😂
یه روزی من و دوتا از دوستام و دوس پسر دوستم رفتیم کافه
یه عکس چهارتایی داریم که نشستیم دور میز
اون عکس رو من فقططططط برای خانم احمدی فرستاده بودم
و اون عکس توی گوشی رئیسم بووووود😂
بهم گفت ما از شما مورد زیاد داریم ،شما قوانین این جا رو رعایت نمیکنی تا الانم بخاطر پدرتون سکوت کردیم
پروفایل هاتون بی حجابه حتی شال هم سر نکردی،با پسر میرید بیرون،خارج از اینجا حجاب ندارید
گفتم: آقای فلانی ،زندگی خارج از محل کار من به خودت مربوطه ، من که قصد ندارم رسمی بشم، اون پسر که با من نبود،دوس پسر دوستم بود،اصن دوس پسر من باشه!من بیرون از محل کار حق زندگی ندارم؟
گفت : اینجا قوانین خودشو داره چون درمانگاه نظامیه همه چی تحت نظره!
گفتم:بله درسته اما این سختگیری برای کسیه که تصمیم داره بره برا مصاحبه و رسمی شه نه من!
گفت:باشه قبول اون زندگی خودته...اما آخه قوانین همین جا رو هم رعایت نمیکنی
پرسیدم کدوم؟
یه عکس بهم نشون داد
میدونید چی بود؟ 

عکس دستم که لاک مشکی زده بودم!!!!!
عروسی فامیلمون بود و ما 12 شب از تهران حرکت کردیم و من 6 صبح رسیدم خونه، تا هفت رفتم حموم و بعدش رفتم سر کار و لاکمو پاک نکرده بودم
اما فرداش پاک کردم
آدما که ربات نیستن گاهی خطا میکنن خب!
اما عکس از زاویه ی صندلی خانم احمدی گرفته شده بود
این منو میسوزووووونه ،اونی که فکر می‌کردم رفیقمه از دست من عکس گرفت فرستاد برای رئیس...!!!!
درسته من بعضی قوانین رو رعایت نمیکردم ولی قبول کنید هم سنم کم بود،هم بچه بودم،هم نیروی کارآمد و به درد بخور بودم و هم کارمند موقت بودم خب!

هر عکسی که توی گوشی رئیسم بود رو خانم احمدی فرستاده بود
چون من عکس بیرون رفتنامو فقطططط برای اون فرستاده بودم
توی همکارام عکسای پروفایل تلگرامم فقطططط برای خانم احمدی باز بود
اون میدونست اون پسری که توی عکس کنار من بود دوس پسر من نبود، اون میدونست من فرداش لاکمو پاک کردم
اما با این حال همه شو فرستاد برای رئیسم

برگه ی استعفامو امضا کردم و اومدم طبقه ی پایین رفتم پیش خانم احمدی و گفتم : من به شما اعتماد کرده بودم شما مثل رفیقم بودی ،چرا این کار رو کردی؟
خودشو زد به اون راه و با چشای معصوم گفت:"من؟؟؟؟؟؟؟من؟؟؟؟؟بخدا من کاری نکردم!🥹"
گفت بخدا ...😂😂
به راحتی گفت به خدا....😂😂😂
به رااااحتی قسم دروغ خورد
گفتم ولی من عکسارو فقط برای شما فرستاده بودم
عکس ناخنام از زاویه ی صندلی شما گرفته شده
چه سودی داشت برات؟تو که میدونستی من به کارم نیاز دارم تو که میدونستی من موندنی نیستم

گفت:حالا چرا یقه ی منو میگیری منم مامور بودم و معذور!
گفتم:مامور بودی؟چه زود یادت رفت زنگ میزدی با گریه به بابام میگفتی استخدامت کنه به نون شبت محتاج بودی...بابام میومد خونه هم دست برنمی‌داشتی یه ناهار نمیتونست بخوره بنده خدا! سر سفره ی غذا هرکی زنگ می‌زد همه میدونستیم تویی و قراره باز التماس کنی که بابام شاااید استخدامت کنه تا خانوادت از گرسنگی نمیرن...بعد تو برای دختر کسی که همین چندرغاز حقوقتو مدیونشی دردسر درست میکنی؟اشتباه اول از بابام بود که دلش برای بدبختیتون سوخت استخدامت کرد و اشتباه دوم از من بود که گول مظلوم نمایی هاتو خوردم
من مثل تو پشت سر نمیگم و برات چاه نمیکنم...مستقیم توی چشات نگاه می‌کنم و جلوی همه بلند میگم تو هرچی داری، همین که تا الان خانواده ت از گرسنگی نمردن همشو از بابای من داری نمک نشناس دو رو!
من سمتی که اینجا داشتم از تو بالا تر بود اما اون قدر عزت نفس داشتم حاضر نشدم عذر خواهی کنم و به کارم برگردم اما تو با خفت و خاری و التماس مشغول به کار شدی ... ترسیدی جایگاه تو رو بگیرم؟خب من همین الانشم از تو بالاترم اما با رفتن من ،تو هم بالا نمیری و جای منو نمیتونی نمیگیری...شاید برام جایگزین پیدا شه اما اون جایگزین تو نیستی!

من خیلی ناراحت شدم ...خییییلییییی زیاد !
حق هم داشتم
بد رکب خوردم
درسته گاهی قوانین رو رعایت نمیکردم
اما حق من نبود کسی که فکر می‌کردم رفیقمه منو لو بده
کسی که انقدر دوسش داشتم
من فقط کارمو از دست نداده بودم، من هم زمان شکست عاطفی هم خوردم ... هم زمان گند زده شد به اعتمادم
چند روز بعد حسابدار بهم زنگ زد و گفت نگران منه
پشت تلفن گریه م گرفت و گفتم:همتون گفتید بهش اعتماد نکن...من فکر کردم دروغ میگید...من فکر کردم اون دوست منه ولی بهم گفت من مامور بودم و معذور!!!من فکر کردم دوستمه ولی اون خودش رو مامور میدونست توی زندگیم...این منو سوزوند

اما بعد از دوسال، حسابدار درمانگاه از خانم احمدی انتقام سختی گرفت
گفتم که حسابدارمون خیلی دوست داشت پرسنل باقی بمونن و ماهارو خیلییییی دوست داشت و میگفت شماها چون سنتون کمه درصد خطاهاتون هم کمتره چون حوصله ی بیشتری دارید و دقتتون بالاتره

حسابدارمون که به اون بالاها وصل بود نمیدونم چجوری اما متوجه شد خانم احمدی داره یه سری کارها میکنه
خلاصه بگم :برای حفظ شغل خودش داشت شوهرش خیانت می‌کرد...
یعنی با چهل سال سن برای حفظ منشی بودنش خیانت کرد و عکساش لو رفت اما من مجرد که با 22_21 سال سن لاک می‌زدم منو لو میداد!
واقعا نمیدونم چجوری حسابدار به این اطلاعات دست پیدا کرد اما این خانم رو لو داد یه هرحال
جوری آبروش رفت که شب بهش زنگ زدن و گفتن از فردا دیگه نیا سر کار...
حسابدارمون هیچ ترسی نداشت و اتفاقا دنبال این بود که انتقام بگیره و اتفاقا خیلیم دلش می‌خواست خانم احمدی بفهمه که کی لو داده!

وقتی خانم احمدی فهمید حسابدار باعث اخراجش شده بهش گفت :تو که میدونستی من شوهرم سرطان داره و به این شغل نیاز دارم چرا منو از نون خوردن انداختی؟
حسابدارمون هم گفت:منم مامور بودم و معذور 🤷🏻‍♂️
بعدها حساب دار بهم گفت :خیلی روی دلم مونده بود این جمله رو بهش بگم چون وقتی پای تلفن با گریه گفتی" من فکر کردم رفیقمه ولی اون فکر میکرد ماموره" خیلی ناراحت شدم و بالاخره خودم بهش این جمله رو گفتم
درسته من هم در اون بازه ی زمانی به اون شغل از نظر روحی نیاز داشتم اما خودمو جمع کردم ،درسمو خوندم کنکور دادم و چند ماه بعدش رفتم دانشگاه، مسیرم رو پیدا کردم و الان خیلی خوشحالم و اهداف بزرگی دارم و دیگه برام گذشته مهم نیست و ناراحتم نمیکنه
اما تا جایی که من خبر دارم خانم احمدی توی این یک سال هنوز نتونسته شغلی پیدا کنه و خونه نشینه...🤷🏻‍♀️

بازه ی زمانی دو ساله ی 1400 تا 1402 بدترین سال‌های زندگی من بود
۱_انصراف از دانشگاه و سر درگمی تحصیلی و فشار فامیل و دوست و همسایه که اع!تو که درست خوب بود چی شدی یهو؟
۲_از دست دادن شغل
۳_ضربه در یک رابطه ی احساسی
همه ی اینا توی چند ماه اتفاق افتاد
من از غم یه درد به یکی دیگه پناه می‌بردم و همون تو زرد از آب در میومد و ضربه ی بدتری میخوردم
میدونی؟گاهی حس میکنم خدا زیاد به بچه ی 22_21 ای سرش همش توی کتاباش بود سخت گرفت
توی چند ماه هر چی تلخی بود به من چشوند
به معنی واقعی کلمه بدترین سال‌های زندگیم بود
اما وقتی میبینم حالا من حال روحیم عالیه و توی مسیرم موفقم و کلی پلن دارم برای آینده و وقتی یه نگاه می‌کنم به زندگی همکار سابقم ،هیچ چیزی جز کارما در ذهنم نقش نمی‌بنده
اگه این کارما نیست پس چیه؟
دقیقا اونجا که یه نفر رو حذف میکنی و اشکشو در میاری و فکر میکنی تو برنده ی بازی شدی ،دقیقا همونجا کارما میاد سراغت
دیگه به این فکر نمیکنه سرپرست خانواده ای و شوهرت مریضه

کسی که تو را رنجانده ،خواهد رنجید
در حین شادی،در حین امید؛