2777
2789
عنوان

چاه نکن بهر کسی•••

1497 بازدید | 25 پست

چاه نکن بهر کسی

اول خودت،بعدا کسی 




این تاپیک به مرور تکمیل میگردد 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

میخوام براتون یه خاطره ای رو تعریف کنم که نشون میده از هر دستی بدی از همون دست میگیری
فقط باید یکم صبر داشته باشی
این قضیه مربوط به خودمه
اتفاقی که در اون قلب من رو بشدت شکست و ده شب خواب رو از من گرفت اما بعدش من پاشدم و مسیر زندگیمو پیدا کردم و الان واقعا راضی و خوشحالم اما کسی که به من ضربه زد خیلی بدتر از من ضربه دید با این تفاوت که اون هنوز نتونسته پاشه

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

اول از همه باید یه شرح حال از شرایطم بهتون بدم
پدر من رئیس یک درمانگاه نظامی بود و زمانی که شیش ماه به بازنشستگیش مونده بود بهش گفتن بعد از خودش یکی از فرزندانش میتونه توی درمانگاه مشغول به کار بشه
خواهرم که شمال نبود،برادرم هم که خودش شاغل بود
فقط من بودم و اتفاقا خیلیم به اون کار نیاز داشتم
چون من در اون بازه ی زمانی بعلت اینکه توی کنکور به چیزی که انتظار داشتم نرسیده بودم و از دانشگاه هم انصراف داده بودم بشدت افسرده بودم و در واقع هیچ کاری نمیکردم و پدرم خیلی نگران وضعیت من بود 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

برای همین تصمیم گرفت من رو با خودش ببره به محل کارش تا مسئولیت هایی به من داده بشه و من اون جا احساس مفید بودن کنم
هدف پدرم این بود که برای مدتی من رو از محیط درس دور کنه،استرس رو از من بگیره و وقتی حالم دوباره خوب شد برگردم درسمو بخونم دوباره ... ابدا دلش نمی‌خواست من در اون محیط موندگار شم چون من هیچ جای پیشرفتی در اون محیط با مدرک دیپلم نداشتم و شغل هایی که تجربه می‌کردم چیزی نبود که من و خانواده م دوست داشته باشیم
اما به هرحال من به اون محیط از نظر روحی و برای بهتر شدن حالم و بازگشت به زندگی نیاز داشتم 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

من زبونم مو در آورد هزار بار توی تاپیک هام گفتم ایها الناس!
همکار رفیق نمیشه ... همکار رفیق نمیشه...همکار رفیق نمیشه...
استثنا وجود نداره...در ظاهر بهترین رفیقتن ولی در باطن دشمن ترین دشمنتن و همون جوری که تو روت دارن میخندن توی ذهنشون دارن نقشه میکشن چجوری سرت رو زیر آب کنن
اینو منی دارم میگم که بدترین ضربه رو از همکار رفیق نمای خودم خوردم
من اون زمان مدرکم دیپلم بود و خب زیاد نمیتونستم توی درمانگاه جایگاه و شغل خاصی داشته باشم
یه مدتی بهم دستیار دندون پزشک بودن رو آموزش دادن و بابام دید من دارم افسرده تر میشم گفت نمیخواد این بخش بمونی ... من واقعا توی محیط دندون پزشکی افسردگی گرفته بودم وقتی خون میدیدم و صدای دندون کشیدن رو می‌شنیدم😑 مخصوصا وقتی که یه دندون پزشک با ذوق ریشه ی دندون رو گرفت جلوم و با چشای ذوق زده گفت خانم فلانی ببین ریشه روووو!بدون جراحی درش آوردماااا... 😑
اون روز من فشارم افتاد و حالم بد شد و به بابام گفتم من دیگه نمیرم سر کار

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

بابای من اما اصرار داشت که باید بیای و قول داد یه پست دیگه برام پیدا کنه
بعد از اون من توی بخش پذیرش کار کردم
یعنی در واقع منشی شدم
خیلی هم برام سخت بود
از همه لحاظ
هم خیلی کارها رو باید انجام میدادم و هم (با احترام به همه ی مشاغل) این شغل ،شغل رؤیاهای من نبود و خیلی فاصله داشت با رویاهام
اما من باید اونجا میموندم ،چون از هیچ کاری نکردن بهتر بود و پدرم می‌خواست به من حس مفید بودن بده
من کم کم هر روز بهتر و بهتر شدم
کار ها رو راحت تر انجام میدادم
سریع تر شده بودم
و این مسئله باعث حسادت همکار دوست نمای من شده بود

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

همکارام همیشه به من گوشزد میکردن از خانم احمدی (مستعار اسمشو میذارم مثلا احمدی !! درست نیست اسم واقعیشو بگم) فاصله بگیر،اون ظاهرا باهات دوسته و اون کارش همینه ... در ظاهر رفیق نزدیک میشه بعدش بهت ضربه میزنه همونطوری که با بقیه این کارو کرده
اما من باورم نمیشد
من خانم احمدی رو خیلی دوست داشتم،همه چی زندگیمو بهش گفته بودم
من درمانگاه نظامی کار می‌کردم و سخت گیری های زیادی وجود داشت ... مثلا روی عکس پروفایل پرسنل حساس بودن ... پرسنل باید محجبه می‌بودن...زیاد آرایش  نمیکردن و برای استخدام رسمی شدن باید خیلی حواسشون حتی بیرون از محل کار هم می‌بود

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

همه ی مجموعه میدونستن که من تصمیم ندارم رسمی شم
و از اول طی کرده بودم من مدتی اینجا خواهم موند تا کمی از فضای درس دور شم و حالم بهتر که شد دوباره درس رو شروع کنم و اصلا هدفم موندن در این فضا نیست
چون تصمیم نداشتم استخدام رسمی بشم برای همین قوانین درمورد من خیلی سفت و سخت نبود اما خب به هشتاد درصدش عمل می‌کردم واقعا
مثلا بیرون از درمانگاه خودم بودم، با تیپ خودم نه محجبه و با دوستانی که مثل خودمن و زیاد کافه میرفتیم
پروفایل های تلگرامم رو هم هاید کرده بودم
البته من در کل بی حجاب نبودم
توی پروفایل هام روسری سر نمیکردم یا مثلا بیرون هم که میرفتم شال سرم بود اما اوضاعم وخیم نبود 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

من همه چیمو از همه مخفی کردم تا برام حاشیه ای به وجود نیاد
اما از یک نفر پنهون نکردم بجز خانم احمدی!!!
که ای کاش از هیشکی پنهون نمیکردم اما از خانم احمدی پنهون می‌کردم 😑
من بشدت به خانم احمدی اعتماد داشتم
پروفایل تلگرامم براش باز بود
بیرون میرفتم بهش عکس می‌دادم
باهاش درد دل می‌کردم و بارها هم بهش گفته بودم من به این شغل نیاز دارم...نه از نظر مالی بلکه از نظر روحی و روانی
اون هم به شغلش نیاز داشت ،نه از نظر روحی بلکه مالی!
شوهر خانم احمدی سرطان داشت و خانم احمدی با یک پسر دبیرستانی ای که داشت ،سرپرست خانواده بود
ما جفتمون به شغلمون نیاز داشتیم با دلایل خودمون

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

پدرم بازنشسته شد و رفت و رئیس جدید جایگزین شد
یه روزی آقای حسابدارمون سراسیمه اومد پیش من و از من خواست آب دستمه بذارم زمین و توی حساب کتابا بهش کمک کنم چون تایم کمی داشت تا حساب رو تحویل بده به استان
من اون روز دیگه منشی نبودم و رفتم توی اتاق حسابدار و بهش کمک کردم و کاراشو تموم کردم
بدون هیچ غلطی
اون روز من به حسابدار خیلی کمک کردم و چون عاشق ریاضی و حساب کتاب بودم کاراشو سریع انجام دادم
حسابدارمون خیلی هوای پرسنل رو داشت و همه ی ما رو خیلی دوست داشت
اما دل خوشی از خانم احمدی نداشت چون معتقد بود همه ی دوستانش بخاطر زیرآب زنی های خانم احمدی اخراج شدن 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

حسابدارمون میگفت به درمانگاه مثل خانواده نگاه می‌کنه و تا یکم اعضا باهم خوب میشن یکی توسط خانم احمدی اخراج میشه و بابت این قضیه خیلی ناراحت بود
انگار همه میدونستن کار خانم احمدیه ولی کسی نمیتونست ثابت کنه و خانم احمدی هم همش حاشا می‌کرد
منم که طرف خانم احمدی بودم و همش می‌گفتم شما الکی میگید و من از خانم احمدی مطمئنم و خیلی دوسش دارم 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

بعد از کمک من به حسابدار،حسابدار از رئیس جدید خواست به من ترفیع بده و من وظیفه م حسابداری و کمک به حسابدار باشه
من تحصیلات دانشگاهی نداشتم که رسما به عنوان حساب دار معرفی شم اما اسما کارای مالی بر عهده ی من بود...
اون سالها(۹۹_۴۰۰) بیمه ها کم کم آنلاین شده بودن
ما پزشک های زیادی داشتیم که سنشون بالا بود و کار با سیستم رو بلد نبودن یا کند بودن
برای همین اونا با همون روش سنتی روی یه برگه اسم دارو ها رو مینوشتن و من مسئولیت جدیدی بر عهده م بود
من باید کارای اینترنتی هر بیمار رو انجام میدادم و در آخر بهشون کد رهگیری میدادم تا با اون کد برن دارو بگیرن 

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

کم کم معاون تصمیم گرفت کل کارای بیمه رو بده به من
از اونجایی که نرخ بیمه به حساب کتاب ارتباط مستقیمی داشت ،حالا که من کمک حسابدار بودم ، مسئول بیمه ی درمانگاه هم من شدم
با 21 سال سن مهم ترین مسئولیت ها شده بود برای من
که البته چون من کار با سیستم و کارای مالی رو دوست داشتم و از همه کم سن تر بودم، برای من خسته کننده نبود
من توی کمتر از یک سال با نشون دادن توانایی و شایستگی خیلی پیشرفت کردم و حتی اتاق جدا داده بودن بهم و خاری شدم در چشمان خانم احمدی!
اصلا فکرشم نمیکردم اون داره تلاش میکنه من رو حذف کنن چون در ظاهر خیلی با من خوب بود خیلیییییی...مثلا وقتی میرفتن صبحونه بخورن من حوصله نداشتم و نمیرفتم موقعی که برمی‌گشت برای من لقمه می‌گرفت میاورد  🥲💔

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

اون قدر معاون به من اعتماد داشت که کلید اتاقش رو داشتم و تنها فردی بودم که از طرفش اجازه داشتم کشوی کمدشو باز کنم و به جای اون مهر بزنم یا با پسوردش وارد سایت درمانگاه شم
گاهی فردی میومد درمانگاه و نیاز به امضای معاون داشت
معاون نبود و همکارام می‌گفتن خانم فلانی(من) میتونه بجاش امضا کنه
اونا هم میومدن پیش من می‌گفتن خانم فلانی کجاست
می‌گفتم خودمم و چون واقعا کوچولو بودم اونا تعجب میکردن و می‌گفتن تو باید امضا کنی؟تو؟؟؟؟
یادش بخیر🥲😂

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

تا این که یه روزی یه اتفاق خیلی بد افتاد و من با یکی از ارباب رجوع ها (یه آقای جانباز میان سال که داشت زور میگفت) بحثم شد  و دعوامون بالا گرفت(اون آقا توهین خیلی بزرگی به من کرده بود که من نتونستم ساکت بمونم و دهنشو سرویس کردم همون لحظه)
بعدش وقتی جو آروم شد از شدت عصبانیت وسیله هامو جمع کردم و اومدم خونه و گفتم من دیگه نمی‌رم
چند روز بعد رئیس درمانگاه به من زنگ زد و گفت بیا درمانگاه کارت دارم

           چنل تلگرامم:                  https://t.me/happyordibehesht                               نقش من این نیست سنگر بگیرم ،،، فقط بگم نمیشه و تهشم بمیرم ،،،یه روزی دنیاست که میرقصه به ساز من،،، خودمو میشناسم عقب نمیرم،،،

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792