سلام عزیزم 💖🫶🏻 به تایپک من خوش آمدی
هیچوقت اون روزا یادم نمیره
همون روزایی که قرار بود برم
که هنوز هیچی معلوم نبود
که فقط یه ویزا دستم بود و یه دل پُر آشوب
که فقط میخواستم برم ببینم میشه یا نه
که فقط یه دختر بودم با کلی رویا و یه شهر پر از حرف
مامان شب و روز اشک میریخت
بابا ساکتو که میدید چشمش میرفت یه جای دیگه
صداش میلرزید
میخواست بگه نرو ولی نمیتونست
چون خودش یادش بود که اینجا چقد واسه دخترا تنگه
همسایهها
فامیل
دوستای مامان
همه یه جمله تکراری داشتن
دخترتو تنها نفرست
دنیا گرگه
اونجا کسی حواسش بهش نیست
یه دختر تنها تو غربت چیکار داره
یکی میگفت خراب میشه
یکی میگفت دیگه برنمیگرده
یکی میگفت بیچاره مادرش
یکی میگفت این کارا واسه دختر نیست
هیچکس نپرسید خودت چی میخوای
هیچکس نپرسید چند شب با گریه خوابیدی
چند بار دعا کردی فقط یه فرصت داشته باشی
هیچکس نخواست ببینه دختری که میره
با خودش دلِ یه خانواده رو میبره
ولی یه عمر بار نگاه مردم رو دوشش میمونه
مامان بغض داشت
ولی گفت برو دخترم
برو که شاید یه جا نفس بکشی
برو که شاید یکی صداتو بشنوه
برو که شاید یه روز همه اونایی که گفتن نمیتونی
خودشون واست دست بزنن
ولی دلم میدونی کجا شکست
وقتی رسیدم اینجا و تنهایی رو از نزدیک دیدم
وقتی خواستم گریه کنم و هیچکس نبود
وقتی دلم مامانمو خواست و فقط عکسش بود
وقتی یه دنیا حرف تو دلم بود و هیچ گوشی نبود که گوش بده
اونجا مردم میگفتن نرو
اینجا مردم میگن چرا اومدی
و من موندم
بین یه دنیای پُر از باید و نباید
یه دختر تنها با یه دل که هنوز واسه همه اون شبای قبل رفتن میلرزه
همه اون لحظههایی که مامان میخواست گریه نکنه ولی نتونست
همه اون وقتایی که بابا رفت حیاط که بغضشو نبینم
آره من رفتم
ولی یه تیکه از من همونجا جا موند
پشت در خونه
تو چشمای نگران مامان
تو دل بابایی که گفت مواظب خودت باش
و هیچوقت نگفت دلم برات تنگ میشه چون نمیخواست ضعیف بهنظر بیاد
این غربت فقط فاصله نیست
یه حجمه از قضاوت و دلتنگی و جنگیدن با دنیا و با خودته
اونم وقتی فقط یه دختر بودی
یه دختر که میخواست فقط یه فرصت برابر داشته باشه