دیشب ساعت ۸ تا ۱۰ برق نداشتیم من آب خوردن هم تموم کردم چون فقط معدنی میخورم چند باری آب شیر خوردم کلیه هام شن ریزه زد پدررررم در اوومد
خونمون پایین شهره سگ ولگرد زیاده زنگ زدم بهش گفتم من میترسم آب هم ندارم کی میای خونه گفت ۱۲ به بعد گفتم من میرم سوپرمارکت تو باهام تلفنی حرف بزن من نترسم الان سر کوچه ام تپش قلب شدید داشتم تشنه هم بودم سوپر مارکت سر کوچمون هست یهو هرچی صداش زدم جواب نداد و گوشیو قطع کرد
یک لحظه چنان خوفی گرفتم چون تاریک تاریک بود بدو بدو برگشتم خونه با اینکه چند قدمی سوپر بودم
بعد از دوساعت گریه و دعوا وقتی میگم تو از عممممد گوشی رو قطع کردی میگه تو غلط میکنی وقتی میترسی از خونه میری بیرون اگه سگ گازت میگرفت مگه من بتمنم چه فکری کردی وقتی اووونقدر میترسی فکر میکنی با حرف زدن من گاز سگ خوب میشه
خیلی قلبم شکست خیلی
میتونست چنل جمله بیشتر باهام حرف بزنه و من به آب برسم😭😭😭😭
الانم اصلا اصلا قبول نمیکنه که اذیتم کرده میگه یک لیوان از شیر آب میخوردی نمیمردی تا من برسم😭😭خیلی ناراحتم