بچه ها من خانوادم رفته بودن کربلا... برای نامزدم خواستم تولد بگیرم خونمون گرفتم....دوست صمیمی همسرمو پاتنرشو دعوت کردم که بیان شام بخوریم و ی کیک فوت کنیم...اینا بدون اینکه حتی من بهشون تعارف بزنم شب خوابیدن اینجا...ینی بلند نشدن برن و گفتن شب می مونیم😐منم مونده بودم چی بگم حالا سروصداشون تا صب میومد منم تا صب چشم رو هم نذاشتم خیلی فشار بهم وارد شد چبکار کنم؟ هنوزم نرفتن...دلم نمیخاست از این گه کاریا بیان کنن تو خونمون...چیکار کنم واقعا😢
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
لطفا اگرازپستی درتایپکی گذاشتم خوشتون اومدیادرتایپکی کمکتون کردم لطفابرای سلامتی وسربلندی وخوشبختی همسروبچه هام دعاکنید هوای یکدیگر را داشته باشیددل نشکنیدقضاوت نکنیدهنجارهای زندگی کسی را مسخره نکنیدبه غم کسی نخندیدبه راحتی از یکدیگر گذر نکنیدبه سادگیِ آب خوردنبر دیگری تهمت ناروا نبندیدبه حریم آبروی دیگریبدون اجازه وارد نشوید ...آدمها دنیا دو روز است !هوای دل یکدیگر را بیشتر داشته باشیم 💖
😅😅😅زندگیم الان بین 2 بیت شعر گیر کرده سعدی میگه: برخیز و مخور غم جهان گذران ، تا پا میشم حافظ میگه: بنشین و دمی به شادمانی گذران فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی روشن بشه😅😅😅