یه دونه آبجی دارم مامانم خیلی پسر میخواد دیر یا زود حامله میشه اگر حامله بشه من برمیگردم پیش مادربزرگم زندگی میکنم بچه کوچیک خیلی به آدم فشار میاره ناپدریم مجبور نیست خرج من رو بده نفقه دختر اولش رو میده آبجیم هم هست یه نوزاد تا اینجا هم خیلی لطف کرده ولی نمیخوام الکی آلیک بهش فشار بیاد امسال وارد دبیرستان میشم نهایت سه سال با مادربزرگم میمونم بعد میرم دانشگاه اونجا مادربزرگم باهام کاری ندارم مشکل خانواده داییم هستن که باهاشون زندگی میکنن غذا برام نگه نمیدارن و غر غر میکنه اذیت های بچه کوچیک ولی خب حداقل معذب نیستم گشنگی کشیدن غرغر خیلی بهتر از اینه که مامانم معذب بشه بلاخره اون شوهر مامانم و بابای آبجیم هست باید خرجی اونا رو بده ولی در قبال من هیچ مسئولیتی نداره اگر من برم خرجشون کم میشه کمتر بهشون فشار میاد هزینه کلاس های من هست رفت و آمد مدرسه خورد و خوراکم و کلی چیز دیگه من نباشم این پول رو برای آبجیم خرج میکنن مامانم بیشتر برای خودش لباس میگیره