همیشه بهم حرف میزنه
تازه اومده بهم گفت من داشتم ناهار درست میکردم برای کارگرا تو ،نباید میومدی بهم سر میزدی
گفتم کار داشتم داشتم غذا درست میکردم
گفت تو همیشه کار داری کارت تموم شدنی نیست
بعد همچین در و محکم کوبوند رفت
بیشعورر نفهم انگار من کلفتشم
شوهر خنگم هیچی نمیگه بهش
من چجوری به شوهرم بگم اینقد طرفداری این و نکنه
خسته شدم دیگه از بش اینقد بهم حرف زد و من ساکت موندم