تو تاپیک قبلیم توضیح دادم یه کم در مورد اختلافاتمون. دیگه هیچ حسی بهش ندارم دلم نمیخواد کاری بکنم تو خونه افسرده ام داغونم احساس می کنم زحماتم نادیده گرفته میشه و با یه مرد حق به جانب بی منطق خودخواه ازدواج کردم. اصلا دوستش ندارم اینم برا الان نیست مدت هاست اینطور شدم انگار هیچ تعلق خاطری ندارم دیگه. اگه درست نشه چی باید تا آخر عمرم اینطور بگذره واقعا زندگی که توش محبت نباشه خیلی سخته من فقط پر شدم از کینه و خشم هیچ انگیزه ای ندارم برا ادامه
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
گند زده به زندگی و اعتماد به نفسم همش طلبکاره که فلان و بهمان آخرشم میگه همه چی مطابق میل توئه تو این زندگی! هرچی میگم من خودم حی و حاضر اینجام و تکذیب می کنم میگه نه من خیلی مرد خوبیم تو نمی فهمی
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!
میتونی طلاق بگیر میتونی درستش کننمیتونی باید بسازی راهی نیست زندگی و دنیا همینه خوبی هاش بنویس بدی ه ...
چرا زندگی و دنیا برا من اینجور بود؟ این همه دور و برم شوهرای خوب دارن زندگی خوب بچه دار شدن بعد من باید گیر یه خودشیفته میفتادم هرچی از همه چی گذشتم باز آخرش یه چی هم بدهکار شدم بهش از ترسم حتی بچه دار نشدم یه دلخوشی باشه برام چون می دونستم اگر پدر این باشه اون بچه هم ممکنه یه روز بشه بلای جونم
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!
خب باهاش حرف بزن توضیح بده مشکل داری یا حل کنید باهم یا مشاور برید
تا حرف می زنیم کارمون به دعواهای شدید می کشه چون کلا حرف زدن بلد نیست فقط آدم رو مقصر می کنه و حرفای نیش دار می زنه که آتیش بگیری. یه مردسالار منفعت طلب که فقط تو مسائل مالی مدرن شده بقیه اش باید اونجور که ننه ایشون میگن درسته زندگی کنیم
هیچ رنجی بالاتر از این نیست که خوشبختی رو نداشته باشید که میتونستید داشته باشید!