طفلک خاله و مامانم قرار بود برن خانه مادربزرگم شام ..اونجا مادربزرگم غذا نپخت وظیفه ای هم نداره .خودمون باید بپزیم .
.خاله کوچکه متاهله بعد ما اومد .
هم ادا دراورد که زود پاشیم بریم .
.ایشون عصبیند .دوست داره وقتی میره خانه مادرش بقیه اونجا نباشند. ..
خیلی اذیت میکنه .
خیلی ادا درمیاره .
عصبیه .هی میخواهد حرص بده .
مامانم و خاله بزرگم هم به اداهاش اهمیت ندادند .تا نه شب موندند گفتند شام خونه داریم .دیر برمیگردیم .اصلا ناراحت نشدند با خنده برگشتیم .دیر از اونجا راه افتادیم .
به خاله م گفتم دفعه بعد بازم بریم .مواد غذایی ببریم بپزیم .بمونیم همونجور خخخخ