تاپیک قبلی رو ببینید سر قضیه خودم و شوهرم بحثمون شد گفت میبردمت میزاشتمت خونه بابات اگه خونه بابات اینجا بود بدبختی این جاست که خونه بابام اینا یه شهر دیگست و بلیط پیدا نمیکنم برم شوهرم رفته باهاش دعوا کرده که به چه حقی به زن من اینطوری گفتی
اینجا موندن تا وقتی که بلیط پیدا کنم برام مثل مرگه یا حتی بدتر از مرگ برا من اخم میکنن حاضر نیستم یه دقیقه از اتاق برم بیرون یا اصلا بیام خونشون
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
و راستی اینکه یه خونه در حد پنجاه متر طبقه بالای خونشون داریم ک دو تا اتاقامون و با حموم و دستشویی ساختیم فقط حال و آشپزخانه مونده شوهرم میگه بیا بریم بالا
باهم تو ی ساختمون زندگی کردن خیییلی سخته الشتی زیادی دارهاما چون عقدین زود ب زود نیا خونشون بزار شوه ...
خب مشکل این جاست که عزیزم شوهرم کارش آزاده اصلا نمیتونه طولانی مدت بیاد و منو ببینه از یه طرف دیگه مادر شوهرم میگه وقتی که تو میری شوهرت شبا معلوم نیست کجا میره میاد دیر میاد خونه