نامزدم (عقدیم) نمیذاره با دوستام برم شمال چند روز و سریع برگردم بابام اجازه میده اما اون نه من بهش اجازه دادم چندین بار با دوستاش رفته خارج از شهر گشته حالا توقع داشتم قبول کنه، بهم گفت اگه بری طلاقت میدم منم گفتم بده واقعا میخوام برم پس فردا حتی خریدم کردم برای سفرم بدم میاد از اینکه قبلا میگفت اوکیه برو حالا اینجوری گیر میده عصرم چندین بار زنگ زد بهم جواب ندادم میخوام برم تا حساب کار دستش بیاد فکر نکنه من کوتاه میام به نظرتون برم؟
عمری باشد جبران کنیم خوبی هارو چند بار، بدی هارو صد بار 💍H
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
یه کم بزرگ شید هردوتون! این لجبازیا مال بچه مدرسه ایاست
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "