من یک داداش دارم۳۶ سالشه خیلی پرویه فردا خونه ما مهمونی دعوت بود وتسه ناهار ولی ما فردا قراره بریم مشهد مسافرت بهش زنگ زدم گفتم برناممون تغییر کرده فردا میریم مسافرت گفت خب منم مرخصی میگیرم میام باهاتون خانما داداشم ۴ تا بچه داره با زنش میشن ۶ نفر ما یک اتاق۴ نفره اجاره کردیم برای یک هفته به شوهرم گفتم اونم میگه بذار بیان عیبی نداره خوش میگذره گفتم اتاق ما کوچیک میشه گفت عیبی نداره الان فردا باید راه بیافتیم در ضمن بچه هاشونم خیلی پرو هستند مسافرت کوفتمون میشه همونجوری الکی دارن با ما میان مسافرت