ما تازه اومدیم این محله
و متاسفانه اکثر آدماش بسیار بی فرهنگ و فضول و خاله زنک هستن
من همیشه از یه کوچه رد میشدم که تاکسی بگیرم
دیروز اومدم مثلا یه تنوعی به خرج بدم و یکم با محیط اطرافم آشنا شم
رفتم چند کوچه اونور تر
یکم چرخ زدم و تاکسی گرفتم و رفتم کلاس
مامانم داشت برمیگشت خونه
یکی از همینا اومد جلوشو گرفت گفت چرا دخترت از اونور رفت😐😐 و چند تا حرف دیگه گفت که نمیخوام بگم
مامانمم از خجالتش در اومد
کلاسم نزدیک هشت تموم میشه چون راهم دوره ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه میرسم
با این شخصیتی که دارن حدس میزنم کلی برام حرف درآوردن
من اصلا اهل خاله زنکی و اینجور چیزا نیستم
سرمم تو زندگی خودمه
نمیتونم اینا رو تحمل کنم
از اونورم نمیدونم چه رفتاری باهاشون داشته باشم
میخوان کل زندگیمو زیر و رو کنن
همیشه هم نشستن در کوچه با هم در ارتباطن
چند تاشونم خیلی آدمای محترمین
ولی اون زنه خیلی اعصابمو ریخته به هم
نمیتونم از فکرش بیرون بیام
این حجم از بیکاری و بی شعوری در ذهنم نمیگنجه
یکی بگه چطور از ذهنم بیرونش کنممم