من حدود ۱۵ سالم بود که این مرد لجن متاسفانه روی من نظر داشت و من بچه بودم اصلا توجهی نمیکردم و متوجه نبودم یه روز اومد و از پشت بغلم کرد که من سری در رفتم و همون لحظه به مادرم و پدربزرگم گفتم که زدن توی صورتش وخالم با این وقایع بازم باهاش زندگی کرد من تو اون موقع خیلی قلبم شکست و الان بعد چند بار خیانت و هول بازی خالم داره جدا میشه و من هروقت یاده قیافش می افتم بعد این همه سال رعشه به تنم می افته یادمه خالم چقدر تهمت زد و فکر میکرد دروغ میگم من فقط پونزده سالم بود خیلی خوشحالم همین (: