ما الان ۲ سال و نیمه عقدیم و قرار بود بعد از محرم صفر عروسی بگیریم
پریشب با همسرم رفتیم خونه بابام و بابام گفت که چون ۳ دنگ خونه پشت مهر دخترم هست قبلا از ازدواج بزن به اسم دخترم همسرم گفت نمیزنم
همسرم ی اخلاقی داره هروقت داشته باشه برام کم نمیزاره و واقعا دوسم داره و فقط یکم عصاب نداره منم گفتم ازش نمیخام زندگی ب این چیزا نیست ولی خانوادم میخاست پشت منو بگیرن و از من دفاع کنن و ایقد بگو مگو کردن صداشون رو هم رفت بالا ک همسرم به پدرم گفت خاک تو سرت و بی احترامی کرد اومدیم که برگردیم خونه پدرشوهرم پدرومادرم جلومو گرفتن ک نرو من موندم خونمون کاملا ب خانوادم حق دادم و پدرم گفت طلاقتو میگیرم چون قبلاهم چندبار دعوا ب خانواده کشیده بود پدرم خیلی ناراحت و عصابش خورد بود منم حق رو دادم ب پدرم یک شب هم خونمون موندم پدرومادرم خیلی ناراحت و عصبی بودن منم حق رو دادم بهشون ولی همسرم و زندگیمم دوست داشتم فردا صب همسرم اومد در خونه ک منو ببر مامانم درو باز نکرد دوباره بحث شد پدرمم اومد گفت میزنم و میکشمش طلاق توهم میگیرم منم گفتم بابا حق داری بزن بکش چون بهت بی احترامی کرده ولی بزار منم تصمیم بگیرم من نمیخام طلاق بگیرم پدرمم میگفت دهنتو ببند فقط طلاق حتی مامانم و خواهرمم گفتن ولی میگه نه طلاق
همسرمم میگف من تورو بدون جهاز هم میخوام دورت میگردم بیا درشو بریم منم دیروز عصر درشدم و خواهرم سنگ زد تو شیشه ماشین همسرم و اومدم خونه پدرشوهرم خیلی داغونم چرا باید اینجوری میشد
بعد دیشب همسرم رفت محل کار پدرم ک با پدرم صحبت کنه و معذرت خواهی کنه جون من گفتم بخاطر من کوتاه بیا اما پدرم با داد گفته بیا در خونتون و همدیگه رو زدن و پدرمم میگف دختر من زن قانونیت نیست بگین بریم و خیلی دادو بیداد کرد در خونه پدرشوهرم و با چکش همسرمو زد و همسرم پدرم رو حل داد خیلی ناراحتم خیلب دلم برا خانوادم میسوزه از ی طرف زندگیمو دوست دارم همسرم دوسم داره دارم روانی میشم😭😭