من مادرشوهرم ی مسیر تقریبا ۲ساعت فاصلست زندگیمیکنه همیشههههه خونهدماست تقریبا بخوام بگم نصف سال خونه ما
دقیقا خونه خواهرش و خونه دوتا از دختراش و یکی از پسراش تو محلمون با فاصله ی کوچه این چیزا
ولی هروقتتتت هروقتتتت میاد شهرمون کل مدت خونه ما میمونه زنگمیزنه ب بقیه میگه مناومدمبیاین ببینمتون
چندبار گفتمخب اگه میخوای بروی سر خونشون من با بچه کوچیکسختمه اونا بیان اصلا گوش نمیده ب حرفم همیشه کار خودش میکنه ب شوهرم میگم میگه یعنی چی خواهرامن دیگ نیان خونم میگم خالهذهات چی میگخب ب مامانم بگو چرا ب من میگی
انقدر حالم بده انقدر حالم بده یعنی هر مناسبتی باشه بدونه شاید قرار باشه ما بریو تفریحی بریمرستورانی ک مثلا بدونه خالا سالگرده تولده هرچی دقیقا از روز قبلش ب هر بهونه ای شده میاد میمونه من واقعا کم اوردم خستم😭😭😭😭😭😭
اصلا اصلا خونه کسی دیگ نمیره
ب شوهرمم جرات اعتراض تدارم درکنمیکنه هرچیمیگممیگه مگمیخوای تنها چیکار کنی مامانم ی نفر ادم ی گوشه براخودش میشینه دیگ باتو چیکار داره